نازنازی

204 50 125
                                    

استیو، تونی و بقیه در طول ساحل، به امید پیدا کردن قسمتی که باعث میشه رشد سلول‌هاشون کند بشه، پیاده روی میکردن.

تونی: خب به سلامتی داریم وارد مکزیک میشیم مثل اینکه!
بروس: یکم دیگه راه بریم از اونور کره زمین در میایم

باکی و جیمز سرحال‌ و خوشحال‌ پیشاپیش بقیه حرکت میکردن.

باکی: بیاین دیگه مگه نون نخوردین؟
تونی: آمپولی‌های دوپینگی...

ناتاشا تکه چوبی که به عنوان عصا ازش استفاده میکرد رو آورد بالا: همین چوب دستی رو...

کلینت هن و هن کنان از پیترو آویزون شده بود و نگاه ناامیدی به کوپر مینداخت: بچه بزرگ کردم که تو پیری عصای دستم بشه...

کوپر دستی به سیبیلش میکشه: ساحل منو بزرگ‌ کرد نه تو. پدر

کلینت: وات د فاک؟ ناتاشا عصاتو بده

ناتاشا: اتفاقا خودم خیلی دلم میخواد کوپرو ادب کنم...پدرسگ تو این ساحلو کردی تو پاچه ما

کلینت: برای چی به من فحش میدی
ناتاشا: زانوهام درد میکنه
کلینت: چه ربطی داشت؟!
ناتاشا: با این بچه بزرگ کردنت

بروس: طاقت بیار عزیزم
ناتاشا: چشم

کوییل: پشمام ریخته یعنی...قد کوپر از من بلند تره وات د فاک

استیو دست مورگان و تام رو گرفته بود و کنار تونی راه میرفت: بذارید وارد این بحث نشیم

تونی: تا دیروز میوه خورد میکردم میذاشتم تو بشقابای رنگی رنگی که اشتهای بچه‌ها باز بشه...الان همقد خودمن

وید: تام از تو هم بلند تره حتی
تونی: خفه شو دیگه

وید: خا نگاه کن بلندتره دیگه. البته همه از تو بلندترن اهههخخ
تونی: وقتی به یکی رو میدی همین میشه

تام: دعوا نکنین حالا چند سانتی متر مهم نیست، مهم شخصیت آدماست نه قدشون

وید: واو
تونی: چه بچه فهمیده‌ای تربیت کردم آفرین

استیو بغض میکنه: صدات دورگه شده پسرم
تام، استیو رو بغل میکنه: بابا

وید: آخی چه صحنه قشنگی

کوییل: ببینین من بیشتر زندگیمو تو فضا بودم و چیزای عجیب زیاد دیدم ولی این موقعیت واقعا برام سوررئاله
گامورا: واقعا هست

مورگان: بابایی این مایو دیگه اندازم نیست

تونی یه حوله بهش میده: فعلا اینو بگیر عزیزم تا بعدا یه خاکی تو سرمون بریزیم

استلا: منم حوله میخوام
کوپر سریع پتوی کوچیکی که دور کلینت بود رو برمیداره و میده به استلا: بیا
استلا: مرسی

کلینت ناباورانه به کوپر نگاه میکنه: مرسی پسرم!

پیترو: انگار آینده رو گذاشتیم رو دور تند...عجب چیز وحشتناکیه

چتربازان Where stories live. Discover now