🐺 Derek X Stiles 🐺

868 127 58
                                    

اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید

✯✯✯


"کی نمک ترین توله سگه؟!؟ تویی ؟! اره تویی !!"

"واقعا ممنونم استایلز ، مطمئن باش حتما برات جبران میکنم. میدونی....واقعا نمیتونستم تو خونه نگهش دارم."

"اره میدونم، گرگینگی و این داستانا. ولی اصلا مشکلی نیست، بابا هم شیفت شبِ درنتیجه فقط منو این جیگریم."

درحالی که موبایلش رو بین گوش و شونه اش نگه داشته بود، بانمک ترین توله سگ روی کل سیاره رو بغلش گرفته بود تا باهاش بازی کنه. 

"مگه بخاطر کاری که هفته ی پیش کردی و نوا مخصوصا گفته بود انجامش نده، تنبیه نشدی؟!"

"تو نمیتونی یه پسر بیست و چهار ساله رو تنبیه کنی اسکات."

"حداقل مطمئنم که کلانتر میتونه."

"بهرحال، مشکلی نیست و فقط برای یه شب و درضمن خیلی نمکیه. اره هستی ! اره هستی !"

توله سگ رو روی رون پاش قرار داد تا با ملایمت پشت گوشش رو بماله هرچند جونور کوچولو سعی داشت انگشتاشو گاز بگیره.

"خیلی خب، باشه. تنها کسی که میشناسم وقتی کنار حیووناس و عقلشو از دست میده تویی. من دیگه دارم میرم."

"چه بی ادب، ولی من این همه مدت کنار تو بودم و عقلم هنوز سرجاشِ."

"ها ها ها. با اون جوک های سگیت،خیلی بامزه ای. من میرم دیگه،بازم ممنون استایلز. راستی دیتون فردا میاد میبرتش."

"بازم مشکلی نیس داداش. تا بعد."

سرش رو صاف کرد و موبایل بعد از لیز خوردن، کنارش روی کاناپه افتاد. با یک دست گوشی رو قطع کرد چرا که دست راستش توسط دوست جدیدش درحال جویده شدن بود.

نمیدونست چه نژادیه، شاید به خاطر اینکه هنوز بچه بود ولی میدونست که بانمک ترین توله سگی که تاحالا دیده. اگه میخواست کاملا صادق باشه خیلی دوست داشت نگهش داره.

موجود بدبخت، زمانی که اسکات در راه سرکارش بود، کنار جاده و زیر بارون، درحال لرزیدن و ناله کردن پیداش کرد. و از اونجایی که اسکات مرد خوبی بود، بغلش کرد تا از سرما و بارون در امان باشه. البته گرگینه بودن یکی از مشکلات بزرگشون بود و با وجود ملایم و مهربون بودن اسکات، اقای شیرمال— اسمی که استایلز براش درنظر گرفته بود — علاقه ای به داشتن گرگینه به عنوان دوست نداشت.

مثل استایلز نبود که با گرگینه ها دوست باشه، طوری که حتی برادرش و یا دوست پسرش هم گرگینه بودن.

واو، واقعا به دوستی متفاوت نیاز داشت. بانشی و سگ جهنمی بحثشون جدا بود چون به هرحال توی همون دسته قرار میگرفتن. باید برای خودش دوستی که انسان بود دست و پا میکرد.

Favourite OTPWhere stories live. Discover now