⚜ Arthur X Merlin ⚜

1K 105 12
                                    

اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید

(درخواستی)

 این وان شات بعد از قسمت ۲ فصل ۴ نوشته شده.

✯✯✯


درد

سرما باعث شده بود همه جاش درد بگیره. مرلین مطمئن بود حتی خون توی رگهاش هم یخ زده و توی بدنش جامد شده. نمی تونست نفس بکشه و حرکت کنه. همه جاش درد میکرد. مطمئن بود میتونست همونجا در همون حالت بمیره ولی نیرویی ازاردهنده ای که نمیدونست چیه مجبورش میکرد تا توی جهنم یخی که از قرار معلوم بدنش بود اسیر بمونه.

درد کاری کرده بود تا ثانیه ها به نظر ساعت ها طول بکشند. مغزش درد غیر قابل تحمل رو داد میزد اما خیلی زود اروم گرفت وقتی چیزی نرم و در عین حال داغ رو روی شونش حس کرد و غلتش داد . همون حرارت رو روی سینش حس کرد.

کسی بغلش کرده بود و سعی داشت با حرارت دستش گرمش کنه. گرما، اگرچه به زور درد توی سینش رو اروم کرد ولی شوک رو بهش وارد کرد تا نفس بکشه. به زور .

خیلی زود دنیای اطرافش دچار هرج و مرج شد.  دستهای زیادی لمسش میکردند و صداهایی که خیلی دور به نظر میرسیدند باهاش صحبت میکردند. اما فکر کردن اون لحظه یکی از سخت ترین کارهای ممکن بود تا بتونه بفهمه دقیقا اون کلمات چی ان. مرلین فقط روی گرمایی که کنارش بود تمرکز کرده بود و صدایی شرم اور و ترحم انگیز از لباش خارج کرد. اگه با سرما تقلا نمیکرد حتما از خجالت اب میشد ولی به نظر می اومد صدا کار خودش رو کرد چون زود از روی زمین بلند شد و حمل. حتی زره اهنی هم برای مرلین گرم بود.

خیلی ملایم روی زمین جا به جاش کردند و حرارت زیادی رو که به نظر اتیش میاومد کنارش حس کرد.

بعد از مدتی مرلین بالاخره تونست سلول های مغزشو بکار بگیره تا دوباره فکر کنه. اون کنار اتیش پیچیده شده بین هر تکه پارچه ای که شوالیه ها تونستند پیدا کنن، دراز کشیده بود.

شوالیه ها هر کدوم به نوبت کنارش میشستند تا پتو رو روش تنظیم کنن یا بدنشو با دستاشون بمالند.اون قدر اون کار رو میکردن تا سرما به بدنشون فرو میرفت و مجبور بودن صبر کنن تا بتونن خودشونو گرم کنن و دوباره کار رو از سر میگرفتند. هیچکس نمیتونست مدت زیادی بهش دست بزنه. دراکاس طوری بدنشو منجمد کرده بودن که حتی لمسش هم دست رو میسوزوند (از نظر سرما).

حتی جادوش هم توی بدنش خاموش شده بود. جادوش انقدر سعی داشت روی نمردنش تمرکز کنه که گرم کردن بدنش رو فراموش کرده بود. اگه به خاطر جادو نبود همون دقیقه ی اول میمرد و به نظر میاومد اون نیروی ازاردهنده در واقع همین جادو بود که مجبورش میکرد ادامه بده.

Favourite OTPWhere stories live. Discover now