🌕 Theo X Liam 🌕

1.4K 100 56
                                    

اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید.

(درخواستی)

✯✯✯


"فکر نمیکردم حماقتت تا این حد باشه."

تئو درحالی که با پوزخند به تخته اشاره میکرد خطاب به پسر گفت.

"تئو......من گرگینه ام. تو کایمرایی. کوری هم کایمراس و نامرئی میشه .تو تقریبا توی جهنم بودی. تخته ی اوجی نسبت به ما کمترین چیزه."

"اونو از وامارت خریدی !!! یه اسباب بازیه !!!!"

تخته رو با حرص برداشت و جلوی صورت پسر تکون داد.

"چاک هم همینطور !!! ولی تبدیل به عروسک قاتل شد !!"

لیام خیلی خون سرد و با اطمینان به کوه DVD هایی که گوشه ی اتاق جمع شده بود اشاره کرد. با حرفش چشمای تئو از تعجب گرد شد. هوفی از حرص کشید و سعی کرد تن صداش رو کنترل کنه.

"اون فقط یه فیلم بود !!!!! یه فیلم کوفتی که فقط به خاطر اینکه عروسک ها ترسناکن معروف شد !!!"

لیام انگشتش رو بالا اورد و جلو صورت تئو تکونش داد که پسر زدش کنار. بیخیال نشد و حداقل دو یا سه بار جلو صورتش، انگشتش رو تکون داد که هر بار هم تئو دستش رو کنار میزد. ولی لیام چون خیلی لجباز بود دفعه چهارم انگشت رو دوباره بالا برد.

"اول اینکه چاک بر اساس داستان واقعی بود پس درمورد فکتات بیشتر دقت کن عوضی. و دوم اینکه .... تو از عروسک ها میترسی؟!؟"

تئو دوباره انگشتش رو کنار زد.

"اوه ببخشید بهت توهین کردم. خیلی وقتا مردم دروغ میگن . فقط چون گفته از روی داستان واقعی معنیش این نیست که از داستان واقعیه. و فاک یو . من از عروسکا نمیترسم !!!"

"میدونی هیچ چیزی برای خجالت نیست. ما از چیزای ضایع میترسیم. مطمئنم مردم زیادی هستن که مثل تو از همچین چیزایی -"

"بهت میگم من از عروسک نمیترسم !!! میام اون تخته رو میکنم تو -"

"بچه ها !!!! خواهش میکنم !!! بس کنید خواهش میکنم !!!!"

میسن درحالی که صورتشو با دستش میپوشوند التماس کرد. توی خونه ی پسر بودند. میسن و کوری روی زمین نشسته بودن و کنار هم. تخته ی وی‌ویا روبه روشون قرار داشت و شمع های روشن در کنارشون. انقدر رو اعصاب بقیه راه رفتن که افراد صبور گروه هم صداشون در اومد. میسن درحالی که تیغه ی بینیش رو میمالید ، دوست پسرش کوری پشتش رو نوازش میکرد تا ارومش کنه.

"ما باید ۱۵ دقیقه پیش اینکارو میکردیم ولی حالا ..... داریم چیکار میکنیم؟!؟!"

و به ساعت اشاره کرد.

Favourite OTPTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon