⚜ Arthur X Merlin ⚜

1.4K 150 17
                                    

اگر درخواستی دارید پیام بدید یا کامنت بذارید

(درخواستی)

✯✯✯


مرلین وقتی که سعی میکرد دومین بوتش رو هم بپوشه ، تقریبا روی زمین افتاد.

"لازم نیست انقدر عجله کنی مرلین. تو برای کل شب پول دادی و تا طلوع افتاب هنوز چند ساعتی مونده."

با دیدن مردی که روی تخت دراز کشیده بود ،صورتش نرم شد. کاملا لخت بود و بدنش با روغن و عرق پوشیده شده بود که همگی بشدت فریب دهنده بودن.

"باید برگردم به قصر. اگه یه بار دیگه دیر کنم ارتور گردنمو میزنه."

درحالی که سعی میکرد پاشو توی بوت جا کنه توضیح داد. مرد خرناسی کشید.

"همیشه رست رو میکشه ولی از هفت روز هفته سه روزش رو اینجا میگذرونی."

"همه بعد از مدت طولانی به یکم تفریح نیاز دارن اندرد."

بعد از بستن بندش، صاف ایستاد و لبخندی تحویل مرد داد. درحقیقت همه اش تقصیر ارتور بود تمام وقتش رو اینجا میگذروند—ارتور با اون عضله های بازو و رونش که حداقل دوبار در روز شاهدشون بود، ارتور و اون لبای سرخ و موهای طلاییش، ارتور و اون قلب مهربونِ اشراف زاده اش—

لعنتی. مثلا اینجا اومده بود تا ارتور رو فراموش کنه، تا تموم عصبانیتی که چند ساله توی سیستمش جمع شده بود رو خالی کنه، ولی بنظر میاومد این کار رو هم نمیتونه درست انجام بده.

سمت کیفش که کنار کمد افتاده بود رفت، با برداشتنش صدای کلیکی داد و یاد بطری افتاد که قبل از رفتن به فاحشه خونه توی کیفش گذاشته بود.

"برات یه چیزی دارم. چند روز پیش داشتم با گیاهای دارویی ور میرفتم و فکر کردم....خب به عنوان تشکر یه چیزی برات درست کنم."

بالاخره انگشتاشو دور گردن بطری حلقه کرد و از کیف درش اورد. اندرد روی تخت نشست، عضو برهنه اش بی شرمانه بین پاهاش تاب میخورد که باعث شد چشمای مرلین قبل از اینکه روی صورتش بشینه ،نگاهی بهشون بندازن.

"اون چیه؟"

مرد پرسید و دستشو برای هدیه اش دراز کرد. مرلین بعد از اینکه تحویلش داد دستاشو به هم محکم پشتش قفل کرد و تمام سعیش رو کرد شبیه کودکی که کاردستیشو نشون میده نشه.

"روغن معطر، با خودم گفتم...خب ، با اون همه حرفه و اینا...شاید دوست داری یکی داشته باشی؟ بعد از اینکه گفتی از بوی استخودوس خوشت میاد و خب—"

اندرد صحبتش رو با بوسه ای که باعث ورم لباش شد خفه کرد.

"یادم نمیاد برای ماچ و بوسه پول داده باشه."

Favourite OTPWhere stories live. Discover now