part 4

891 248 3
                                    

سوبین همونطور که پی ام های یونجون رو میخوند خندید، اون پسر واقعا نمیدونست که سوبین چقدر میشناسنش در حقیقت این خیلی خنده دار بود سوبین بیش از اندازه از این کار لذت میبرد

پیام دادن به یونجون بدون این که هویتش رو بدونه، یجورایی خیلی راحت و آزاد بود میتونست هر چی که میخواست بگه و هیچ وقت به خودش ربط داده نشه 
سوبین بالاخره با خودش فکر کرد که چقدر میتونه اینطوری به یونجون پی ام بده
بالاخره ازش خسته میشد...درسته؟

سوبین روی تختش چرخی زد و پتو رو دور پاهاش پیچید بالش رو بغل کرد و کاملا نزدیک خودش نگه داشت

تهیون(یکی از بهترین دوستاش و هم خونه ایش) هنوز خونه نبود واسه همین تنها بود ، از شب هایی که تهیون شیفت شب کار میکرد متنفر بود

با تموم این که یک درونگرا بود هنوز هم تنهایی یکم اذیتش میکرد اون دوست داشت بدونه که تهیون کنارشه و توی خونس که اگر اتفاقی بیفته اون اونجاست تا کمکش کنه

تهیون میدونست سوبین دوست نداره توی خونه تنها باشه. تلاش کرده بود که تایم شیفت هاش رو عوض کنه تا کنارش باشه ولی سوبین نمیخواست که تهیون خودش رو به خاطر نیاز های احمقانه اون تحت فشار قرار بده
واسه همین دوستاش رو قانع کرد که همینطوری خوبه
به تهیون گفته بود که با شیفتای شبش مشکلی نداره اما تهیون همچنان مخالفت میکرد و سوبین مجبور بود بهش التماس کنه تا بالاخره قبول کنه شیفت شب رو کار بکنه

اگرچه یک قسمت از ذهنش آرزو میکرد که کاش به تهیون نگفته بود اینطوری خوبه...که حالش خوبه...

سوبین به دراز کشیدن روی تختش واسه تایم زیادی ادامه داد و فقط به سقف نگاه کرد
باید فکر میکرد...به خیلی چیزها

آه کشید و دستش رو آروم روی کبودی های محو شده ی بازوش حرکت داد وقتی انگشتش رو روشون فشار میداد هنوزم مثل جهنم درد میکردن .ولی این چیز جدیدی نبود...فقط خیلی وقت بود که چندتا جدیدشون به وجود نیومده بود و این خودش یک مشکل بزرگ بود...
سوبین به این فکر کرد که ممکنه بازم کابوس ببینه؟
هر شب بهش فکر میکرد...
موبایلش رو برداشت و دوباره به یونجون پیام داد این تنها چیزی بود که میتونست ذهنش رو آروم کنه پسر دیگه یه جورایی بهش آرامش میداد و مغز سوبینو از فکر کردن رها میکرد

موبایلش رو برداشت و دوباره به یونجون پیام داد این تنها چیزی بود که میتونست ذهنش رو آروم کنه پسر دیگه یه جورایی بهش آرامش میداد و مغز سوبینو از فکر کردن رها میکرد

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.

●○●○●○●○●○●○●○● هایییی کامبک پسرامههههه بایییییی  * به امید مومنتای زیبا از یونبین=) *

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.

●○●○●○●○●○●○●○●
هایییی
کامبک پسرامههههه
بایییییی
* به امید مومنتای زیبا از یونبین=) *

اهم اهم این پارت شرط نداره به مناسبت کامبکه =)
شبم دوباره یه پارت دیگه و البته طولانی تر اپ میکنم

✦ 𝘐'𝘔 𝘏𝘦𝘳𝘦 Kde žijí příběhy. Začni objevovat