Part 13

693 193 33
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

*فلش بک*

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

*فلش بک*

سوبین روی زمین حمام خونه مشترکش با جینیونگ نشست کاملا تاریک بود چون پنجره ای وجود نداشت و چند روز پیش چون سوبین یادش رفته بود الکل جینیونگ رو بخره اون چراغ هارو خورد کرده بود

سوبین توی حمام زندانی شده بود اجازه نداشت بره بیرون

سنگین نفس میکشید و قسمت های مختلف بدنش خونی بود و درد داشت
قبل از این که اونجا زندانی بشه جینیونگ از پله های طبقه دوم خونه پایین پرتش کرده بود به شکل عجیبی هیچ کدوم از استخون هاش نشکسته بود و این خودش دلیل کافی بود تا دوباره با بدن پر از دردی که داشت تنبیه بشه

سوبین پایین پله ها افتاده بود و از درد به خودش می پیچید حتی یادش نمیومد چی کار کرده که داره تنبیه میشه

مجازات های جینیونگ معمولا مشت یا خفه کرد و اینجور چیزا بود
اما اینبار انگار واقعا می خواست به سوبین یه درس حسابی بده

سوبین گریه میکرد و تا جایی که میتونست توی خودش جمع شده بود

"لطفا...این خیلی درد..من...درد دارم...تمومش کن...لطفا"

هق هق میکرد و برای این که بتونه درد رو تحمل کنه دستش رو محکم گاز گرفت

جین یونگ موهای سوبین رو گرفت و از روی زمین بلندش کرد و پشت سرش رو محکم به دیوار زد و با صدای بلندی داد زد

"شاید باید به حرفم گوش میکردی وقتی بهت گفتم دیگه با یونجون حرف نزن"

اونا توی خونه گرونی زندگی نمیکردن ولی آپارتمانشون توی منطقه ای بود که مردم برای اهمیت دادن به صدای فریاد خونه های دیگه وقتی نداشتن هر کس دنبال مشکلات و کارای خودش بود
دیوار ها نازک بود همه صدای ضرب و شتم رو میشنیدن ولی اهمیت نمیدادن

سوبین با هق هق بیشتری گریه میکرد

"ما---ما فقط دوستیم"

ولی انگار جینیونگ با این حرف بیشتر عصبانی شده بود

"آره تو راست میگی یک جوری رفتار نکن که انگار اون تا حالا بگات نداده"

"نه---نه قسم میخورم ما فقط دوستیم..."

"به من دروغ نگو! توی بی مصرف لعنتی یجوری نقش بازی نکن انگار که یونجون آدمیه که فقط با تو دوست باشه با توی بی عرضه من احمق نیستم!"

جینیونگ دوباره سر سوبین رو به دیوار کوبید با این تفاوت که پسر این بار بی جون روی زمین افتاد و از هوش رفت
____
وقتی سوبین بیدار شد توی حمام تاریک زندانی شده بود
جینیونگ هر روز بدتر میشد.
اما سوبین لیاقتش همین بود.
سوبین بعد از ماه ها شنیدن حرفای همیشگی بالاخره هر چیزی رو که جینیونگ راجبش گفته بود باور کرده بود سوبین با خودش فکر میکرد اینا واقعیته

اون یک آدم بی مصرف و بی عرضه بود باور کرده بود که بدون جینیونگ اون هیچی نیست و لیاقت هیچی رو نداره.

_

اون و جین یونگ بیشتر از یک سال بود که قرار میزاشتن ولی به شکل سوپرایز کننده ای جین یونگ از اول اینطوری نبود

مشخصا وقتی یکی مثل جینیونگ به یکی مثل سوبین توجه میکرد عجیب بود اما سوبین اون زمان نمیتونست فکر کنه فقط از این خوشحال بود که مورد توحه همچین فرد پرفکتی قرار گرفته

درسته جینیونگ آدم خیلی پرفکتی بود یک ورزشکار و کاپیتان تیم ورزشی مدرسه 
بورسیه های مختلف دریافت کرده بود و اساسا ستاره ی مدرسه بود در کل استانداردی بود که هر آدمی عاشقش میشد.

اون بین دانش آنوزا هم معروف بود ورزشکار بودن بهش امتياز کافی میداد

قبل از این که اونا هم رو ملاقات کنن سوبین فقط راجبش شنیده بود و از دور تماشاش کرده بود جینیونگ آدم عالی بود و هیچ چیز راجبش اشتباه بنظر نمیومد.

وقتی اون برای اولین بار به سوبین توجه کرد همه سوپرایز شده بودن حتی خودش

جینیونگ همیشه مراقب بود که ازش تعریف کنه و باهاش خوب رفتار کنه و سوبین از این خوشش میومد

بالاخره اونا شروع به قرار گذاشتن کردن سوبین توجه و علاقه رو دوست داشت و مردم معمولا بهش توجهی نمیکردن اون ساکت و گوشه گیر بود
اما جینیونگ بهش توجه میکرد و ازش مراقبت میکرد

اون چند ماه اول با سوبین خیلی خوب رفتار میکرد همیشه براش هدیه میخرید ازش تعریف میکرد و حتی از یک جایی به بعد با هم زندگی میکردن

با این حال کم کم همه چیز تغییر کرد و جین روی واقعی خودش رو نشون داد

اون بیشتر و بیشتر به سوبین سخت میگرفت و اجازه نمیداد زیاد دوستاش رو ببینه و با بهانه های مختلف بهش اجازه نمیداد از خونه بیرون بره

جینیونگ سوبین رو کنترل میکرد و اگر سوبین بهش نمیگفت کجا رفته و چی کار کرده ازش عصبانی میشد.

سوبین متوجه این شده بود که جینیونگ جدیدا مواد میکشه و بیشتر از حالت معمول الکل میخوره و پارتی هاش بیشتر میشدن
اما افراد حاضر آدمای کاملا متفاوت از دانش آموزای مدرسه بودن

توی مهمونی ها جینیونگ مطمئن میشد که سوبین رو تحقیر میکنه
حتی اون رو به عنوان دوست پسرش معرفی نمیکرد و به همه میگف سوبین"حیوان خونگیشه"

اون هر لحظه به سوبین تیکه مینداخت و به خاطر هر کاری و حرکتی که میکرد ازش انتقاد میکرد و بخاطر اشتباهات خودش هم اون رو مقصر میدونست.

سوبین هر کاری میکرد که جینیونگ رو ناراحت نکنه.....


●○●○●○●○●○●○●○●○●
سلام فرشته هااااا
معذرت میخوام بخاطر نبودنم
ولی سرم خیلی شلوغ بود ببخشیدددد

پارت بعد 22 ووت

✦ 𝘐'𝘔 𝘏𝘦𝘳𝘦 Where stories live. Discover now