Part 25

733 178 26
                                    

*فلش بک*
با هم دیگه روی مبل یونجون لم داده بودن، فقط خودشون دو نفر بودن و داشتن فیلمی که از تی وی پخش میشد رو نگاه میکردن.
یونجون از سوبین خواسته بود به خوابگاهش بیاد چون بومگیو تا اخر شب بیرون بود. سوبین  با خوشحالی قبول کرده بود، خوشحال بود که حتی برای چند ساعت میتونه از دست جینیونگ فرار کنه،
حتی با وجود اینکه میدونست بعدش قراره تاوان این کارش رو بپردازه، اما خب یونجون ارزشش رو داشت.

اونا فقط دو تا دوست بودن، اما یونجون بیشتر از هر کس دیگه‌ایی به سوبین احساس آرامش و امنیت میداد
حتی قبل از اینکه جینیونگ روی واقعی خودش رو نشون بده،
هیچ وقت نتونسته بود این حجم از آرامش و امنیت رو به سوبین ببخشه
یه صمیمیت پنهانی بینشون بود. لمس‌های ملایم و کلمات دلگرم کننده و شیرین. سوبین همیشه در کنار یونجون امنیت و خوشحالی رو با تمام وجودش حس میکرد.
یونجون سرش رو به سینه‌ی سوبین تکیه داده بود و با یه دستش با بند هودی سوبین بازی میکرد و پاهاش رو زیر پتویی که روشون بود بین پاهای سوبین گذاشته بود

سوبین به آرومی چرخید، انگشت‌هاش رو به روی موهای یونجون میکشید و با موهای نرمش بازی میکرد ، سوبین سرش رو پایین برد و دید یونجون رو سینه‌اش خوابش برده
لبخندی زد و به بازی کردن با موهای نرم یونجون ادامه داد
فیلم همچنان پخش میشد و هر دو پسر فقط و فقط با هم دیگه وقت میگذروندن. بالاخره یونجون خوابش برده بود، به آرومی خروپف میکرد و این باعث شده بود لب‌هاش از هم فاصله بگیرن.

سوبین عاشق این شب‌ها بود، احساس گناه میکرد اما همیشه این لحظه‌ها رو ستایش میکرد.

هیچ خشونت یا داد زدنی نبود، خبری از کبودی های دردناک هم نبود، فقط آرامش و آغوش‌های گرم یونجون بود. یه حس دلنشین و دنجِ آشنا، مثل یه پتوی ابریشمیِ نرم و خوردن شکلات داغ تو یه روز سرد زمستونی

یونجون برای سوبین حکم خونه‌اش رو داشت، همون حس امنیت و آرامشِ دلپذیر، اما هیچ وقت به هیچکس نگفته بود...
سوبین و یونجون به طرز خنده‌داری بخاطر جینیونگ به اندازه کافی همدیگه رو ملاقت کرده بودن. یونجون دوستای مشترکی با جینیونگ داشت، برای همین وقتی سوبین قرار گذاشتن با جینیونگ رو شروع کرد، با یونجون آشنا شد.
اونا خیلی زود با هم دوست شدن، یونجون سعی میکرد با پسر خجالتی که جینیونگ همراه خودش آورده در مورد مسائل مختلف حرف بزنه.

زمان‌هایی که جینیونگ با دوستاش میرفت بیرون و سوبین رو تنها میزاشت، سوبین کسی رو نمیشناخت و احساس ناراحتی و خجالت کل وجودش رو دربر میگرفت
اما یه جورایی یونجون همیشه یه راهی پیدا میکرد تا به سوبین کمک کنه کمتر احساس تنهایی داشته باشه تا مطمئن بشه که تنها نیست.

جینیونگ مطمئنا از همون اول هم از این شرایط بین یونجون و سوبین اذیت میشد
به سوبین گوشزد میکرد که به یونجون نزدیک نشه چون وجود یونجون مشکل سازه
البته شاید وجود یونجون مشکل ساز بود اما اون هیچ وقت به سوبین صدمه نمیزد
هرچند سوبین میدونست وجود مشکل ساز  یونجون نبود که جینیونگ رو اذیت میکرد، اون فقط بهونه‌ای برای پوشوندن نگرانی‌های واقعی جینیونگ بود‌
جینیونگ سوبین رو مال خودش میدونست و به کسی مثل یونجون در کنار سوبین اعتماد نداشت
جینیونگ مطمئن بود که سوبین بهش خیانت میکنه و ترکش میکنه
بعد از اینکه جینیونگ فهمید سوبین با یونجون رابطه خوبی داره،
کمتر سوبین رو تو جمع‌های دوستانه‌اش میبرد
اگر جینیونگ میدونست یونجون هم به اون دورهمی میاد، سوبین رو تو خونه تنها میذاشت.

✦ 𝘐'𝘔 𝘏𝘦𝘳𝘦 Where stories live. Discover now