Part 22

675 191 40
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

...............

وقتی رسیدن خونه جینیونگ سوبینو روی زمین پرت کرد و اولین ظرفی که از روی میز دستش اومد و سمتش پرت کرده بود

سوبین ازش درخواست کرده بود که بذاره دوستاشو ببینه یا نه
میدونست که نباید همچین سوالایی بپرسه اما قلبش داشت از درد منفجر میشد و نمیتونست درست فکر کنه دلش برای دوستاش شدیدا تنگ شده بود

با تمام وجود به جین یونگ التماس میکرد

"معذرت می خوام...واقعا معذرت میخوام"

با دستاش صورتشو کاور کرده بود و بهش نگاه نمیکرد

"قبل از این که در خواست میکردی باید به اینجاشم فکر میکردی حتما میخوای برگردی پیش یونجون من که میدونم چه مرگته"

سوبین از شدت ترس خودشو روی زمین کشید و یکم ازش دور شد

"نه... نه نمیرم پیشش...قول میدم...قول میدم"

بعد از چند ثانیه جینیونگ مانع حرکتش شد
پاش رو روی پشت سوبین گذاشت و محکم به زمین فشارش داد

"میدونی که من این کارارو واسه خودت انجام میدم نه؟
چون عاشقتم دلم نمی خواد از دست بدمت"

با دستش ضربه محکمی به کبودی های قدیمی که روی رون های سوبین به وجود آورده بود زد

از پشت لباسش گرفتش و از روی زمین بلندش کرد و به دیوار کوبیدش

"تو منو واسه شیش ماه ول کردی حالا دوباره میخوای انجامش بدی؟ من خیلی دوست دارم سوبین...ولی تو چرا انقدر بهم آسیب میزنی؟ انقدر خودخواه نباش"

✦ 𝘐'𝘔 𝘏𝘦𝘳𝘦 Where stories live. Discover now