✦ 𝘐'𝘔 𝘏𝘦𝘳𝘦

Part 6

اما همه ی خنده های سوبین با دیدن فردی که سمت یونجون و دوستاش میرفت محو شد
یک جوری بهشون نزدیک میشد انگار صاحب کل اون مکان بود و همه اونا جوری باهاش حرف میزدن که انگار یک فرد سلطنتیه

سوبین با نگاه کردن بهش و برقرار کردن ارتباط چشمی بزرگ ترین اشتباه زندگیش رو رقم زد درد عجیبی رو توی شکمش حس کرد
ترس همه ی وجودش رو گرفت و چیزی توی دلش شروع به حرکت و پیچ و تاب خوردن کرد

نیاز داشت که از اونجا بره

سمت تهیون و هیونینگ برگشت و گفت "بیاین بریم"  هردوتاشون گیج شده بودن که چرا سوبین انقدر برای رفتن عجله داره ولی بعد چیزی رو دیدن که سوبین دیده بود
تهیون و هیونینگ سریع بلند شدن و سوبینو بین خودشون پنهان کردن و در خلاف جهت اون فرد شروع به حرکت کردن
اما سوبین همچنان احساس خیلی بدی داشت

احساس میکرد موقع دور شدن یک جفت چشم شوم تمام مدت نگاش میکنن

همه چیز تار و اشتباه بنظر میومد انگار که داشت از یک منشور همه چیز رو نگاه میکرد با این تفاوت که هیچ چیز زیبا نبود

سوبین هیچی نمیشنید همه چیز اطرافش ساکت شده بود حس میکرد که حالش اصلا خوب نیست و از حال عجیب توی دلش به خودش می پیچید و راهی غیر از دویدن سمت دستشویی به ذهنش نرسید

سوبین چشمای اشکیش رو پاک کرد تهیون و هیونینگ روی پشتش دست میکشدن تا آرومش کنن
سو بی توجه به موقعیت حال به هم زن اونجا روی زمین دستشویی نشسته بود

صورتشو توی سینه کای پنهان کرده بود و تهیون هردوی اون ها رو بغل کرده بود

سوبین فقط به لمس شدن توسط دوستاش اعتماد داشت اونا بهش حس امنیت میدادن و تنها کسایی بودن که میتونستن تحملش کنن

احساس میکرد یک احمقه که اینطوری گریه میکنه ولی نمیتونست جلوش رو بگیره ماها از اون اتفاق گذشته بود ولی چرا هنوز بخاطرش گریه میکرد؟

اما بعد اتفاقی که چند روز پیش افتاده بود رو بخاطر آورد...شاید دلیل گریه های از ته دلش همون بود

سوبین ترسیده بود

............................

○•●○●○●○●○●○●○●○●○

هایی =)
خب میدونم این پارت کم شد
ولی در عوض پارت بعدی هم حساسه هم زیاد
پارت بعد 10 ووت =)
امیدوارم دوسش داشته باشید
( وی همچنان می‌گوید: اپ پارت ها به ووتای شما بستگی داره )