Part 9

962 412 255
                                    

سلام من برگشتم🥰
امیدوارم خیلی منتظر نمونده باشید.
نوازنده نوشتنش سخته برخلاف ظاهر ارومش🤫
امیدوارم از خوندنش لذت ببرید و به دوستانتون هم معرفیش کنید😘
♡♡♡♡♡♡♡

وقتی از لوئی در خصوص ملاقات با وکیل شنیده بود، انتظار مردی کت و شلوار پوش داشت با قامتی کوتاه، موهایی کمی ریخته، شکم برامده و عینکی گرد بر چشم. شمایلی کلیشه ای از وکیلهای فیلمهای کلاسیک اروپایی، اما خلاف انتظارش وکیلِ لوئی زنی جوان بود. قد بلند، خوش پوش با موهای بلوندی که فرهای درشتش روی شانه هاش رها شده بودن.

زن زیبایی بود؛ بکهیون رو به یاد ده سالگیش مینداخت، زمانی که عموش با دختری امریکایی به خونه برگشت و اون رو به عنوان همسرش معرفی کرد.

بکهیون به یاد داشت مادرش، به مادربزرگش می گفت نباید عموش رو سرزنش کنه، این چنین زنهایی با زیباییشون مردها رو به زانو در میارن، انقدر که راهی برای تسلیم شدن در مقابلشون وجود نداره.

خانم وکیل با لوئی حرف می زد و در حین مکالمه لبخند کمرنگی به لب داشت. لبخندهاش بکهیون رو عصبی میکرد، حس ترس و اضطراب مفرط از انحنای باریک لبهای زن تشویشی عمیق در ذهنش برپا می کرد. نه چون اون لبخندها با نیت بدی بوده باشن، فقط چون زیبا بودن. لبخندی گرم و صمیمی که چهره زن مقابل رو زیباتر از انچه که بود به تصویر می کشید.

صدای مادرش مدام توی سرش میپیچید.

"زنهای زیبا راهی جز تسلیم شدن برای مردان باقی نمیذارن".

نگاه بکهیون تا چهره رضایتمند لوئی کشیده شد، مثل همیشه خونسرد در حال خوندن مدارکی که وکیل اماده کرده بود.

با چهره کمی گشوده تر از روز قبل که مکالمه ای ناخوشایند باهم داشتن.

نمی دونست رضایت لویی بخاطر خوندن برگه هاست یا لبخندهای زیبای خانم وکیل و همین اضطراب پسر جوان رو بیشتر می کرد‌.

از خودش تعجب میکرد چرا برای این موضوع حساسیت نشون میده ولی فقط میخواست اون زن از اتاق و عمارت لوئی بره، بودنش حس ناامنی می داد.

وقتی لوئی ازش خواست برای خواندن و امضا کردن مدارک جلو بره، بکهیون خیلی سریع از جاش برخواست. نزدیک رفت و برگه ها رو از دست مرد گرفت، نیم نگاهی به نوشته های طولانی که به زبان المانی و کره ای نوشته شده بودن انداخت و سوالش رو زمزمه وار پرسید "فقط باید امضا کنم؟ بعد کارمون تمام میشه؟"

لویی دستی به بازوی پسر کشید "بله مطالعه کن و اگر موافق بودی امضا کن".

بکهیون بدون هیچ معطلی روان نویس طلایی رنگ لویی رو از روی میزش برداشت و زیر تک تک برگه ها امضا زد، بدون اینکه حتی کلمه ای از متنش بخونه. برگه ها رو مقابل وکیل گرفت و به ارومی گفت "تمام شدن".

The MusicianWhere stories live. Discover now