Part Six: Central Office

805 321 178
                                    

PCY POV:

فکر میکردم کار کردن توی دفتر مرکزی، کمی فشار کمتری از شعبه داشته باشه. ولی گویا اشتباه میکردم. گاهی حتی گذر زمان رو هم نمیفهمیدم و میدیدم ساعت 5 شده و من حتی ناهار هم نخوردم. بله، درست حدس زدید من الان چند وقتیه که توی دفتر مرکزی و پیش کریس هیونگم. بخوام دقیق بگم، تقریبا 1 ماه و 15 روزه که من اینجام و برخلاف قوانینی که توی قرارداد بود، تیم ما خیلی صمیمیه. حتی مدیر وو وقتی مدیر وو صداش زدم عصبانی شد و گفت:"هی پسر، دیدی کسی من رو تو بخش مدیر وو صدا بزنه؟ هی دنبال من راه میفتی و با اون صدای بم لعنتیت میگی مدیر وو مدیر وو. کریس. اسم من کریسه و اگر سختته اسمم رو صدا کنی یه هیونگ کوفتی بذار تنگش."

و از اون به بعد، مدیر وو شد، کریس هیونگ! کسی که واقعا الگوی من بود و داشتم برنامه میریختم واقعا به عنوان رول مدلم روش کار کنم.

داشتم کد میزدم که قرار گرفتن یه ماگ روی میزم رو حس کردم و وقتی برگشتم، دیدم هیونگه. با لبخند گفتم:"ممنونم هیونگ. خودم میریختم."

زد تو سرم و گفت:"پسره خل، تو الان رسما 4 ساعته داری کد میزنی و از جات تکون نخوردی. جدا از اینکه ازت خوشم میاد، میترسم زخم بستر بگیری. پاشو ماگت رو بردار دنبال من بیا بریم روف گاردن یکم هوا به اون مغز نداشته ت بخوره."

خندیدم و بعد از سیو کردن کارم و زدن دکمه بک آپ، سیستم رو قفل کردم و دنبال کریس هیونگ راه افتادم. عین یه جوجه اردک که دنبال مادرشه. کریس با خنده گفت:"چانیول، پسر وقتی اینطوری دنبالم میای واقعا نمیتونم نخندم. با اون پاهای دراز پرانتزی ت که سعی میکنی سرعتت رو با من تنظیم کنی دقیقا حس این رو دارم که یه جوجه اردک دنبالمه."

سریع صاف ایستادم و گفتم:"معذرت میخوام هیونگ اگر باعث خجالتتون شدم."

و تعظیم کردم. هیونگ عصبی گفت:"جانگ اونجا چی بهت یاد داده دقیقا؟ اصلا نمیتونی دوستانه باشیا. فکر کنم تا کتک نخوری درست نشی."

و سریع رفت سمت آسانسور و وقتی رسیدم بهش گفتم:"ببخشید هیونگ، ولی من انقدر به شما احترام قائلم نمیتونم اصلا به شما جور دیگه ای نگاه کنم. شما الگوی منید."

متعجب به من نگاه کرد و با دست خودش رو نشون داد و گفت:"من؟ الگوی تو؟ شوخی میکنی!"

سرم رو تکون دادم و گفتم:"نه. واقعا اینطوریه."

سریع گفت:"این رو جلوی کسی نگیا. بهت میخندن. اولا اینکه برخلاف قوانین شرکته که تو برای خودت از کارمندها الگو بسازی. تو باید خودت باشی تا بتونی پیشرفت کنی. دوم اینکه پسر من خودم خودم رو الگوی خودم نمیدونم. دقیقا چی تو رو جذب کرده؟"

-:"رفتارتون با کارمندا، کاریزما، خوش تیپی، لبخند جذاب و دختر کش..."

در آسانسور توی روف گاردن باز شد و کریس با خنده گفت:"و شاید پسر کش."

Similar BUT differenT + After Story (completed)Where stories live. Discover now