14

137 40 0
                                    

P.14

جین با صورت اشفته جیمین مواجه شد
هنوز نگاه کردن به چشمای جیمین براش سخت بود
چشماش اون رو یاد یونجی مینداخت
یاد کسی که توی کودکی دوستش بود
کسی که راز دارش بود
کسی که توی جونی باهاش درد دل میکرد
و البته کسی که فکر میکردن قراره زن اون بشه
ولی سرنوشت واقعا عجیبه
مثلا کسی فکرش رو میکرد یه روز رابطه به اون نزدیکی و خب اینده ای که همه براشون برنامه ریزی کرده بودن به این شکل در بیاد ؟
جین فراری بهش
و الان پسر یونجی جلوش باشه؟
حقیقتا اصلا فکرش رو نمی کرد

سعی کرد دوستانه بنظر برسه
نمیخواست اون رو اذیت کنه چون هدفی که جین داشت بدبختی جیمین نبود
فقط میخواست از یه تکرار تاریخ جلو گیری کنه
اولی باید برای دیدن هدف های جیمین اون رو لمس میکرد
تا حداقل برای جیمین هم یه برنامه سایست دیگه داشته  باشه
جوی که جیمین بر علیه نباشه و اون رو یه برگ برنده بدونه

"پس تویی تو ملکه اینجایی"

چشمای جیمین دیگه رمق نداشتن
جین میتونست یه لایه خستگی رو روی چشمای قهوه اش ببینه

"احترام حالیت نمیشه حتی با اینکه یا امگای سلطنتی هستی قبلا اموزش های بهتری به انگاهای سطتنتی میدادن .."

"میدونم تو سوکجینی"

جبن لبخندی بهش زد که حقیقتا جیمین ترسید
ولی به روی خودش نیاورد
میدونست جین دنبال چیه
دنیال یه چیزیه که خونوادش رو به زمین بزنه
ولی نمی دوست باید چیکار کنه

"حتی میدونم دنبال چی هستی"

"تو امگای باهوشی هستی؟ البته فکر میکنی اون بچه الفا بهت گفته؟ پس خودت بهم جواب بده توی جناح من میجنگی یانه خودت بهتر از هرکی میدونی هرکدوم از اینا چی رو به همراه داره"

جیمبن پلک زد و اشکش صورت رو سوزوند و اروم به پایین اومد

"با من میمونی زندگیت رو تامین میکنم و یا پیش خانواده میری و اونا هم بچتو میگیرن و هم زندگیتو"

جیمین اشک هاش رو کنترل کرد و با صدای گرفته گفت

"میتونم بدون جناح بمونم تو قبل از این به تهیونگ گفته بودی زندگی منو بچمون رو تامین میکنی پس نمیتونی بزنی زیرش و بخاطرش مجبورم کنی رو خانوادم باشم"

جین توی دلش به باهوشی جیمین لبخند زد
اون واقعا باهوش بود
دوست داشت راز تهیونگ رو بهم به جیمین بگه تا ببینه حال روزش چطوری میشه ولی دلش سوخت

میدونست بخاطر کنه ای که از یونجی داره داره این کار میکنه ولی حق جیمین نبود تمام دنیارو روی سرش خراب کنه اونم توی یه روز
میتونست از چشمای اون بخونه که اون از همین الانم تحملش رو نداره تحمل این حال روز رو نداشت
و جین بهش فشار نیاورد

blood in snowWhere stories live. Discover now