P.16
دست ادوراد به مو های کوتاه بلند یونگی میخورد اون ها رو نوازش میکرد
یونجی برخلاف چیزی که انتظار میرفت دستور حمله نداده بود
دوست داشت که حالا پسرش انتخاب یه زندگی بدون درد سر رو داشته تازه عشقش رو پیدا کرد به زودی بچه دار میشه این کینه قدیمی رو تموم کنهدیگه اهمیتی نمیداد
فقط میخواست پسراش به خوشبختی برسنادوارد خانوادش هم خوشحال بودن
نبودن جیمین باعث میشد که ادوارد کره بمونه بتونه تسلطی که برای استعمار چین نیاز دارن رو تامین کنه حتی اینجا پادشاه باشه
پس لبخند هاش رو نمیخورد سعی میکرد به یونگی عشق زیادی بورزه
اما حال یونگی خراب بود
برادرش رو ناباورانه از دست داده بود
حتی نمی تونست مادرش رو درک کنه که چرا دنبال اون نمیرن
چرا نمیخوان برگرده
سزای خیانت مرگ بود ولی یونجی چشماش رو بست تا پسراش رو حداقل یک بار خوشحال خوش بخت ببینه
تا سختی های یونجی و نامجون رو تحمل نکنن
تا حرف های بی مربوط نشوند تا نوه اش مثل یک شاهزاده بزرگ بشه نه کسی که انواع بی احترامی ها بهش میشه حتی قصد جونش رو هم میکنناما هیچ کدوم از زجه های جیمین خبرن نداشتن
توی همون حال جیمین زجه میزد
چه راحت گول حرفای تهیونگ خورده بود
چه راحت خام شده بود
چرا کمی شک بهش نداشت چرا حرفش رو باور کرد زندگی خودش رو سیاه کرده بوداز تهیونگ توقعه داشت که بهش راستشو بگه اونا میتونستن از خودشون دفاع کنن
ولی تهیونگ فقط کاری که بلد بود کرد
فراد کردن نجات دادن کسی که دوستش داشت
با این روغ تمام اعتماد از دست داد
توقع داشت به جیمین چیزی نگه بعدا بتونه اونو باردار کنه تا هم دورغش رو نشه و هم بتونه بدون گفتن واقعیت از زیر کارش در بره
ولی تحمل نکرد
نمی دونست چیکا ولی انگار دنیا براش خوشی رو زیادی دیده بودجیمین اون رو از اتاق پرت کرده بود بیرون
حالا مثل بچه ها پشت در اشک میریخت به صدای جیمین گوش میداد که خودش رو نفرین میکرد که چرا بهش اعتماد کرده***
جین دستای گرم کوک رو توی موهاش گذاشت خودش رو بیشتر به همسرش نزدیک کرد
تعجب کرده بود که یونجی هنوز پیداش نشده ولی حسی بهش میگفت فردا قراره خیلی چیزا عوض بشهجانگکوک که همراهی ازش ندید ازش جدا شد
"حواست کجاست"
با دلخوری به جین نگاه کرد
جین اینقدر مشغول فکر کردن بود که یادش رف داره اونو میبوسه مثل یه مجسمه ایستاده بود"داشتم به فردا فکر میکردم"
بازم انتقام جین بود که جای محبت توی دلش رو گرفته بود باعث میشد جانگکوک از حرس بمیره
نمی تونست درک کنه چرا جین هنوز دنبال گذشته
چرا با تلخی روز هاشون میگزرونه دلخور بود
![](https://img.wattpad.com/cover/253423600-288-k159821.jpg)
YOU ARE READING
blood in snow
Fanfictionخون روی برف تضاد جالبی بود از رنگ سفید قرمز گرمای خون و سرمای برف هزاران سال پیش امگاها راهشون رو از بقیه نژاد ها جدا کردن و قدرت رو به دست گرفتن دیگه امگاهی نبود که عذاب بکشه بلکه ایک الفا اها بودن که بازیچه دست امگاها میشدن (این داستان زاده افک...