Part4_Mate_

4.8K 896 37
                                    





اسب ها ایستادن و آلفا کیم سوهیون لبخند زد و جلو اومد.
"خوشبختم، امیدوارم تو سفر به اینجا مشکلی نداشته باشید جناب."

این رو گفت و تعظیم کرد. در حالی که مرد از اسب پایین اومد و فقط لبخند مهربونی زد.
"نه ،هیچ مشکلی نبود، درواقع ما فهمیدیم شما چه جای زیبایی زندگی میکنید."

سوهیون لبخندی زد و بعد به ارابه ی زیبایی که پسرش با اون به آلفا تحویل داده میشد نگاه کرد. سوهیون این عروسی رو اینجوری صدا میکرد.

بعد از اون ارابه ی زیبا، ارابه ساده تری با تزئینات کمتر که با این وجود هنوز هم زیبا بود پشت ارابه ی مجلل توقف کرد.
درحالی که نگهبان ها شانه به شانه ی هم دوطرف مسیر ایستاده بودند، مردی که از اسب پایین اومده بود با لبخندی که زد به سمت اون ارابه رفت.

مرد گفت:
"بیا پایین عسلم. رسیدیم."

بعد از  کنار رفتن مانع همه فاصله ی کمی تا به نفس نفس افتادن داشتند،  دیدن صحنه زیبای پایین اومدن اون فرد درحالی که دستش به طرف دست منتظر مرد دراز شده بود، نگاهش رو به پایین بود و قدم های زیبایی بر می داشت.

"این پکه؟ دیگه پیاده روی نداریم؟"

پسر زیبا در حالی از مرد پرسید که اون لبخند میزد و چال های عمیق گونه هاش رو نشون میداد و همینطور سر تکون میداد.
پسر زیبا آه کشید.

" بزن بریم جینی."
مرد با لبخند چال دارش درحالی که به سمت سوهیون میرفتند گفت.
سوهیونی که متعجب به اخلاق غنی و با اصالت اونها نگاه میکرد.
اوه...پسر معصومش چطور قرار بود اونجا ساکن بشه؟

سوهیون درحالی که تعظیم میکرد و مراقب حرف هاش بود تا مرد ها رو عصبانی نکنه گفت:
"واقعا باعث افتخاره که شما رو اینجا داریم، لطفا دنبالم بیاید. میتونم محل استراحت شما رو تا آماده شدن ناهار بهتون نشون بدم."

و با این حرف باعث شد هر دو مرد لبخند بزنند و کنارش راه بیفتند.

سوهیون ادامه داد:
"اعضای پک ما از پشم، کت و جوراب و دستکش درست میکنن و ما با فروششون کسب درامد میکنیم."

"این خوبه که بدونید؟؟؟؟؟؟ ... من دست راست آلفا جــٔون جونگ کوکم. این واقعا باعث افتخاره که ایشون ما رو برای بردن لونامون فرستادن."

مرد که نامجون نام داشت این حرف رو به نرمی و درحالی که همسرش کنارش میومد گفت.
سوهیون آب دهانش رو قور داد. آه پسر معصومش...

" این باعث افتخاره که توسط آلفای توانا انتخاب شدم ."
سوهیون گفت و یکبار دیگه تعظیم کرد وقتی کلبه ی زیبایی رو که توسط اعضای پک و بااستفاده از چوب ساخته شده بود رو به نامجون و همسرش نشون داد گفت:
"لطفا راحت باشید. اگر چیزی نیاز داشتید، ما در خدمت شما هستیم."

Blue Orchid_PersianTranslate{kookv}Where stories live. Discover now