Part6_He need someone_

6.6K 971 223
                                    

لطفا ووت دادن به پارت رو فراموش نکنید♡


پ/م : بچه ها برای این که گیج نشید =) * سوکجین الان توی اتاق لوناست ، تهیونگ توی حیاط .  ولی جین میتونه تهیونگ رو از جایی که هست ببینه . این وسط هم یه برش هست که بر میگرده به کمی قبل تر و قسمت اول پارت رو کامل میکنه. نکته ی دیگه اینه که لونای سابق ، مونث تشریف دارن. اینم گفتم چون هیچ اشاره ی مستقیمی به جنسیت نشده.

سوکجین با چشم های درشت به آخرین لونای پک خیره شد. کسی که نشسته بود و جوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده موز می خورد _

لونای سابق غرید:
" به چی زل زدی؟ اون جفت آلفاست. اون باید وقتی بهش نیاز  داره کمکش کنه "

سوکجین درحالی که به پسر امگایی  نگاه میکرد که به سمت گل های باغ لبخند می زد. پرسید:

" اما لونا اون فقط 16 سالشه... من باید چیکار کنم ؟ فقط بِکِشَمِش تو اتاق آلفا؟"

به محض رسیدن تهیونگ به خونه ی پک
به اون گفتن تا کمی استراحت کنه. غروب سوکجین با لباس های جدیدش اومد و از اون خواست تا لباسهاش رو عوض کند و بیرون قدم بزنن . تهیونگ احساس بهتری پیدا میکرد که کسی اینجا به اون رسیدگی میکنه و بهش توجه نشون میده، اون لونای قبلی پک رو ندیده بود ، بهتره بگیم مادر شوهرش رو. اون هنوز آلفاش رو هم ندیده بود، جونگکوک.

اما بعد از مدتی، سوکجین از طرف لونای سابق احضار  شد ، و تهیونگ رو با چند تا از خدمتکار ها اونجا تنها گذاشت و راهی اتاق لونا شد. کسی که هیچ کاری نمی کرد، اما آنجا همراه حالت آزار دهنده ای و با باسن خفنش نشسته بود و میوه می خورد، سوکجین به اون ادای احترام کرد و دلیل فراخوانده شدنش به اونجا رو پرسید و چیزی که بعد از اون شنید باعث یخ زدنش شد.

او نمی تونست از جاش جم بخوره ، احساس میکرد تمام خونش سرد شده.

" آلفا توی راته * و حالا به جفتش نیاز داره."
این ها کلمات لونای سابق بود. سوکجین تلاش میکرد تا اون رو متوجه کنه که تهیونگ فقط یه بچه ی کوچیکه و فعلا از رو به رو شدن با آلفا ترس داره ،و اگر کنار آلفا قرارش بدیم، اون هم توی رات، اون آسیب میبینه .

* رات* یه واکنش توی بدن آلفاهاست که به کشش شدید همراهه. توی اکثر فیک های امگاورس آلفا ها  تو این دوره رو تحت تاثیر شهوت نشون میدن و قاعدتا جفت های آلفا ها نقش پر رنگی توی این دوره دارن .

"پس میخوای چیکار کنی ؟ ها ؟ صبر کنیم و ببینیم از اون در های فلزی آزاد بشه و تک به تک موجودات سر راهش رو بُکُشه ؟"

لونا این ها رو در حالی فریاد زد که سبد میوه رو بیرون می انداخت، و باعث شد جین عاه بکشه.

" یادت نیست سال پیش چی شد وقتی توی رات بود ؟ اون وحشی شد و تبدیل به یه هیولا شد اون 89 نفر رو اونجا کشت "
  لونا درحالی که تو اتاق این طرف و اون طرف میرفت این رو گفت.

" ولی این به این معنی نیست که ما باید تهیونگ رو کنار آلفا قرار بدیم، اون نمیتونه_"

اما لونا با زهر توی صداش کلام سوکجین رو قطع کرد:
" کی به اون گفت یه جفت نا بالغ پیدا کنه؟ ها؟ من و برادرم به خوبی دست خواهرزاده ی خودمون رو بهش دادیم ، ولی حالا؟ ... حالا چی ؟ اگر اون جفتی رو انتخاب کرده که کمکی به آلفاش نمی کنه پس چه کسی باید بکنه؟"
لونا گفت اما اینجا متوقف نشد.

"اون نا بالغه ، درسته ؟ اما چطوره خواهرزاده ی مَن رو برای آلفا بگیریم؟ اون به کسی نیاز داره که ادعایی داشته باشه و با اون پیوند بخوره! میتونی تهیونگ رو برگردونی ما اینجا بهش نیاز پیدا نمی کنیم . تو این شرا_"

اما اینبار سوکجین حرف لونا رو برید. سوکجین گفت:
" این برای شرایط دیگه ایه ، در حال حاضر، ما روی چیزی فکر میکنیم "

" چطور جرات میکنی حرفم رو قطع کنی امگا؟  "

این رو در حالی غرید که سوکجین توی جاش کمی وول خورد.

" من نمیخوام مردمم دوباره توسط اون هیولا کشته بشن. اون امگا با میل خودش پیشش میره یا من به شخصه اون رو داخل اتاق بندازم ؟ "

لونا این ها رو فریاد میزد، وقتی سوکجین تعظیم می کرد. اون دوباره موفق نشد که جلوی لونا با ایسته، با وجود این که جونگ کوک آلفا بود و تهیونگ به زودی لونا میشد، اما هنوز هم لونا اون بود. کسی که دارای قدرت و اقتدار بود.

سوکجین بار دیگه تعظیم کرد و قبل از خارج شدن از اتاق لونا با ترحم تهیونگ رو نگاه کرد و با خودش زمزمه کرد.
" لطفا من رو به خاطر این ببخش...بچه"

وقتی از تهیونگ خواست تا بیاد و به اون بپیونده، آماده شد، برای کامل کردن یکسری چیز های خواص، همه فقط برای یک شب...







های^^
اینم زحمت دیگه مترجم سوییتمون بدون ادیت و تاغیر از طرف من:)
امتحانام دیروز تموم شد و من بعد از چند ساعت خواب و چند ساعت رفع استرس اومدم خدمت شما.
تاریخا بخاطر عقب افتادن آخرین امتحانم یکم تاغیر کرده ولی نگران نباشید تا دو روز آینده همه بوکایی که گفتم آپ میشن😈💜
و‌سر فرصت هم میام سراغ ادیت درست و حسابی و اضافه کردن ی سری چیزا به ارکیده آبی^^
شروع روز قشنگی داشته باشید،
با عشق؛لین♡

Blue Orchid_PersianTranslate{kookv}Onde histórias criam vida. Descubra agora