part 5

1.3K 283 61
                                    

به دیوار تکیه داده بود
هوا سرد بود و با چشماش به دنبال کسی میگشت وقتی فرد مورد نظر و دید نگاهش و به روبرو دوخت

به دیوار تکیه داده بودهوا سرد بود و با چشماش به دنبال کسی میگشت وقتی فرد مورد نظر و دید نگاهش و به روبرو دوخت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

د

ین
برادر دیا

از موتور پیاده و گفت: چیه دوباره من و کشوندی اینجا

دیا به سمتش اومد و گفت: بی خیال جی سف شو تو میخوای به وسیله اون ، اون چهار نفر و نابود کنی اما زود تر از این حرفا جی سف کشته میشه

دین چشم چرخوند و گفت: همین و میخواستی بگی سیس؟ من باید برم کار دارم

دیا با صدای آرومی گفت: نه ، صدات کردم ازت خداحافظی کنم

دین چرخید و گفت: قراره جایی بری؟؟؟

دیا خنده آرومی کرد و گفت: نه داداش کوچولو تو قراره جایی بری ، راستی گل مورد علاقت چیه؟؟؟

دین نگاه گیجی کرد و گفت: یعنی چی؟؟؟

دیا با لبخندش ادامه داد: ولش ، مهم نیست حال ندارم هر هفته بیام سر قبرت گل بذارم

پسر و مات و مبهوت رها کرد و رفت

دین برادر ناتنی دست بود کسی که از بچگی با هم دشمن بودن و اختلافات سنگینی بین دین و دیا بود که فقط با خون شسته میشد و دیا نمیذاشت دین زنده بمونه

_____________________


هر چهار نفر دور یه میز نشسته بودن هوسوک ساکی که همراهش از تو انباری آورده بود و باز کرد
چاقو ها رو روی میز چید و گفت: باید تمیز شن

یه طناب و دو تا چوب هم در آورد

جونگ کوک نگاهی به ساک کرد و گفت: همش همین؟؟؟

هوسوک نگاه پوکری کرد و گفت: به جنگ اژدها میخوای بری مگه

کوک چشم ریز کرد و گفت: اون عوضی از اژدها هم بدتره

تهیونگ چاقویی برداشت تا تمیز کنه که چیزی تو اتاق ظاهر شد
کوک و هوسوک و جیمین جا خوردن و دست رو قلبشون گذاشتن
هوسوک: دختره‌ی ..... اه گاد

جونگ کوک به دست نگاه کرد و گفت: اینجا چیکار می‌کنی؟؟؟

دیا چیزی از تو کیف دستیش در آورد و گفت: این یه سمه قوی چاقو ها رو بهش آغشته کنید ، گیجشون می‌کنه و زمان میخره

kookv frozen fire [ Completed ]Where stories live. Discover now