part 19

678 153 8
                                    

روز بعد تهیونگ با صدای دیا از خواب بیدار شد
دست دختر رو‌ شونش بود و داشت صداش میزد: تهیونگ ، تهیونگ بیدار شو خبر مهم دارم

ته آروم چشماش و باز کرد و تو بغل جونگ کوک چرخید تا بلند شه اما ناخواسته جونگ کوک و هم هوشیار کرد
مرد چشماش و باز کرد و به اطراف نگاه کرد چشماش و مالید و گفت: چی شده

دیا صندلی و کنار تخت کشید و گفت: رفته بودم به زندان جی سف و اونجا متوجه یه چیزی شدم ، اون زندان فقط باعث میشه اون از اونجا خارج نشه اما به هیچ عنوان جلوی اعمال قدرتش و نمیگیره

ته چشماش و مالید و گفت: منظورت چیه

دیا شروع به توضیح کرد: جی سف هنوز هم می‌تونه از قدرتش استفاده کنه برای همین اون کابوس ها رو دیدید اونا نشونه هایی از آینده نبودن بلکه جی سف اونا رو درست کرده بود ، من به رییس زندان گفتم و اونا گفتن ما فکر نمی‌کردیم با وجود همچین سلول قدرتمندی اون بازم بتونه به بقیه آسیب برسونه چون تا حالا سابقه نداشته ، عزرای همین گفت به زودی یه سلول قوی تر آماده می‌کنه و تا اون موقع من اینجا میمونم تا از شما مراقبت کنیم

تهیونگ آهی کشید و گفت: من نمی‌دونم اون مرتیکه چرا اینجوری می‌کنه؟ چرا دست از سرمون برنمیداره؟

دیا سرش و پایین انداخت و گفت: همش تقصیر دینه اگه اون نبود الان این اتفاق ها نمیوفتاد ، باید خیلی زودتر از این حرفا مانعش میشدم

جونگ کوک از روی تخت بلند شد و دست رو شونه دختر گذاشت و با صدای آرومی گفت: ذهنت و درگیر این چیزا نکن دیگه هر چی بوده تموم شده

ته با تعجب به رفتار کوک نگاه کرد و بعد رفتن مرد به سمت دستشویی روبه دیا گفت: فکر کردم الان میاد یه تنه بهت میزنه و رد میشه

رفتار های جونگ کوک بعد از اون اتفاق که هر دو تا پای مرگ رفته بودن با دیا عوض شده بود و شاید راحت تر میتونست معنی رفاقت های ساده ای مثل این و راحت تر بفهمه

دیا خندید و گفت: رفتار جونگ کوک از روزی با من عوض شد که کنارش وایسادم تا دین و نابود کنیم حس میکنم اون موقع بالاخره تونست بهم اعتماد کنه

ته لباش و جلو داد و گفت: اووووو

دیا دست ته رو کشید و گفت: پاشو یه چیزی درست کن گشنمه
ته دستش و جدا کرد و گفت: یاااااا مگه من خدمتکارتم پاشو خودت درست کن

دیا دوباره دستش و کشید و گفت: اگه برام غذا درست کنی ناهار برات میخرم

نگاهی به بیرون کرد
آفتاب تازه داشت در میومد
حیف که نمیتونست ازش صبحونه بگیره ولی ناهار هم خوب بود

دوباره به دیا نگاه کرد و گفت: زیر قولت نزنیا

دیا معترضانه گفت: یاااااااا من کی زیر قولم زدم تو همش زیر قولت میزنی

kookv frozen fire [ Completed ]Where stories live. Discover now