part 17

683 146 8
                                    

یک هفته از اون اتفاقات گذشته بود و حالا همه چی در آرامش بود
ته روزانه با دیا تماس می‌گرفت تا حالش و بپرسه یا مطمئن شه کسی دنبالشون نیست و همیشه جواب هایی که میخواست می شنید

تو افکار خودش بود که جونگ کوک صداش کرد: تهیونگا .... ته ته

تهیونگ که روی تخت رو به پنجره نشسته بود سمتش چرخید و دید آماده رفتنه سریع بلند شد و گفت: الان آماده میشم

داشتن به یه سفر چند روزه میرفتن تا حال هواشون عوض شه و اولسان ( تو گوگل خوندم شاید هم همون ایلسانه ) گزینه مناسبی بود
( فرض کنید اینا تو بوسانن )

بلند شد تا لباس هاش و بپوشه
جلوی آینه وایساد و موهاش و مرتب کرد خیلی سریع تر می‌رسیدن اگه با هواپیما میرفتن اما ترس ته از هواپیما مانع میشد تا این‌جوری سفر کنن

یکم عطر زد و از پله ها پایین رفت
جیمین و هوسوک داشتن وسایل و تو ماشین جا میدادن و کوک هم برای بار آخر ماشین و چک میکرد تا وسط راه نذارتشون

ته کمک جیمین کرد و همراه جونگ کوک پشت نشست
هوسوک راننده بود و به سلیقه خودش آهنگ دیسکویی گذاشته بود که جیمین مدام تلاش می‌کرد کمش کمه اما هوسوک باز زیادش میکرد

ته به دعواشون می‌خندید و هر چند ثانیه یه بار به هوسوک می‌گفت تا جلوش و نگاه کنه بالاخره جیمین دست از سر آهنگ ها کشید و با اخم به طرف شیشه چرخید و همون لحظه هوسوک آهنگی که جیمین میخواست بذاره رو گذاشت

مرد با ناباوری نگاهش کرد و گفت: تو ..... تو......
هوسوک لبخندی زد و گفت: می‌دونم خیلی خوبم

جیمین که داشت از دستش حرص میخورد توجهش و به آهنگ آرومی که پخش میشد داد

جونگ کوک سرش و به ته تکیه داد و گفت: یکم می‌خوابم حوصلت سر رفت بیدارم کن

ته لبخندی زد و موهای پسر و نوازش کرد
چند دقیقه گذشت و جیمین هم خوابش برد

_________________________

_ تهیونگ ..... تهیونگی

ته آروم چشماش و باز کرد و جونگ کوک و دید
کوک با لبخند مهربونش گفت: بیا بریم یه چیزی بخوریم

به همراه کوک پیاده شد تا وارد رستوران بشن
جلوتر ازشون جیمین و هوسوک داشتن میرفتن
هوسوک به محض وارد شدن لبخندی به پیشخدمت و بقیه زد ، جوری که عادتش بود اما نگاه همه روش میخکوب شد

جیمین با حرص بازوش و کشید و پشت دور ترین میز نشوند
پیشخدمت بهشون نزدیک شد و قبل از اینکه هوسوک بتونه چیزی بگه جیمین گفت: هنوز تصمیم نگرفتیم

پسر جوون همون‌جوری که خیره بود دور شد
جیمین دندون هاش و به هم سابوند و همون لحظه جونگ کوک و ته پشت میز نشستن
تهیونگ دستش و گرفت و گفت: جیمینا

kookv frozen fire [ Completed ]Where stories live. Discover now