part 9

942 212 23
                                    


جی سف وارد خونه بزرگ شد جایی که خیلی وقت از آخرین دیدارش می‌گذشت اینجا خونه دوست قدیمیش بود کسی که از دین قایمش کرده بود چون جیمی یه رقیب سر سخت برای دین به حساب میومد کسی که نمی‌خواست دین دوباره پدر خودش و به دنیا برگردونه و در اصل هدفش تصاحب قدرت جادویی دین بود

جیمی با پیراهن سفید و شلوار پارچه ای که عوض نکرده بود از اتاق خارج شد و رو به جی سف گفت: بالاخره اومدی

جی سف که از همیشه قوی تر شده بود گفت: آره ، با اینکه برام سخت بود از دست دین در برم

رو مبل های رو به پنجره بزرگ نشست و چیزی نگفت
جیمی کنارش نشست و گفت: قبلا که در رفتن از دستش راحت بود ، بهت شک کرده ؟؟؟

جی سف سر تکون داد و گفت: نه فقط کارم داشت

جیمی ابرو بالا انداخت و گفت: چه کاری؟؟؟

جی سف پوزخندی زد و گفت: به نظرت میتونم بگم؟؟؟؟

جیمی با اخم غلیظی گفت: من خودم تو رو به اونجا فرستادم حالا میگی نمیتونی بهم بگی؟؟؟ نکنه نظرت عوض شده و میخوای با دیدن کار کنی؟؟؟

جی سف سر تکون داد و گفت: مسائل و با هم قاطی نکن جیم ، من گفتم از دین خوشم میاد و دوست دارم بیشتر پیشش باشم نگفتم که میخوام بی خیال کارمون بشم

جیمی نگاه مشکوکی کرد و گفت: مطمئن شو این عشق بازیا کارت و خراب نکنن

جی سف سر تکون داد و گفت: حواسم هست
کاملا داشت دروغ می‌گفت
جی سف عاشق دین نبود در اصل به حد مرگ ازش متنفر بود اما نمی‌خواست جیمی بفهمه که میخواد دورش بزنه برای همین همچین دلیلی آورده بود

جیمی بلند شد و گفت: می‌رم یه قهوه بیارم بعد میگم چیکار داشتم باهات

جی سف بلند شد و گفت: جیمی

مرد به سمتش چرخید و گفت: چیه

جی سف بر خلاف تصورش بازو هاش و گرفت و بغلش کرد و گفت: تو رفیق منی معذرت می‌خوام که نگرانت کردم

جیمی خنده آرومی کرد و گفت: اشکالی نداره پسر‌

جی سف برای ثانیه ای چشماش و بست و دستش و تو کمر مرد کوبید نیروی سرمایی که با توجه به نامیرا شدنش بیشتر شده بود تو قلب جادوگر رسوخ کرد تمام بدنش سفید شد و نفسش بند اومد تو چند ثانیه بدنش بی جون شد

جی سف با چشمایی که خیس شده بود جیمی و از خودش فاصله داد و روی مبل گذاشت و زیر لب گفت: متأسفم رفیق اما این قدرت و بیشتر از رفاقتمون دوست دارم

خواست به سمت در بره که یه چاقو رو گردنش نشست
جونگ کوک با صدای آرومی گفت: کجا با این عجله

خواست به سمتش بچرخه که کوک فشار چاقو رو بیشتر کرد

تهیونگ به سمت جیمی رفت و نبضش و چک کرد اما چیزی حس نکرد رو به بقیه سر تکون داد و گفت: مرده

kookv frozen fire [ Completed ]Where stories live. Discover now