part 11

863 184 5
                                    

صبح خیلی زود رسید و دیا رفته بود جونگ کوک خودش و به اتاق جیمین و هوسوک رسوند و دید هر دو کنار هم خوابن و انگار حال مرد بهتره
وقتی که برگشت تا از اتاق خارج شه جیمین متوجهش شد با چشمای خوابالوش نگاهش کرد و گفت: چی شده کوکی

جونگ کوک سر تکون داد و گفت: اومدم یه سر بزنم فقط ، چیزی نیست

جیمین سر تکون داد و نگاهش و به دوست پسر خوابش داد بوسه سبکی رو گونش گذاشت و گفت: بیدار شو دیگه هوسوکا دلم برات تنگ شده

دوباره سرش و رو شکم لخت مرد گذاشت و چشماش و بست بدون مرد حال و حوصله کوچیکترین کار ها رو هم از دست میداد

تهیونگ از پله ها پایین اومد و کوک و صدا کرد جونگ کوک سریع خودش و بهش رسوند و گفت: چی شده

ته که هنوز موهاش نیمه خشک بود گفت: حالش چطوره

جونگ کوک سر تکون داد و گفت: بیهوشه اما یخ رو دستش داره کمتر میشه

ته سر تکون داد و گفت: میرم یه چیزایی بگیرم میمونی غذا رو درست کنی؟؟

جونگ کوک سر تکون داد و گفت: باشه تو راه به دیا هم زنگ بزن که بیاد پیش ما

ته تایید کرد و به سمت در رفت اما همون لحظه فریاد های جیمین و شنید: هوسووووووک تهیووووونگ بیا اینجا تهیووووونگ

ته و کوک با وحشت به داخل اتاق دویدن
بدن مرد دچار تشنج شده بود و مدام می لرزید ته جیمین عقب کشید و گفت: حالش خوبه جیمین .... جونگ کوکا نگهش دار

کوک سریع دست و پای مرد و نگه داشت تا به خودش آسیب نزنه

جیمین دست و پا میزد تا ته ولش کنه اما تهیونگ محکم بغلش کرده بود: جیمینا این نشونه های خوب شدنه خواهش میکنم آروم باش ، بدنش دچار شوک شده حالش خوبه

جیمین با گریه فریاد می‌زد: حالش خوب نیست ، حالش خوب نیست من میترسم حالش بد بشه تهیونگ یه کاری بکن

ته سر چیم و رو شونش گذاشت و گریه های جیمین شدت گرفت
بعد چند ثانیه تشنج قطع شد جونگ کوک دست و پای هوسوک و ول کرد و گفت: بازم احتمال داره حالش بد شه؟؟

ته سر تکون داد و گفت: نه فقط برام آب سرد و قرص و دستمال بیار به احتمال زیاد تب می‌کنه هر چند امیدوارم نکنه

جیمین و چرخوند و دست هوسوک و بهش نشون داد دیگه اثری از یخ زدگی نبود و داشت بهتر می‌شد

جیمین به سمتش رفت و دستش عرق رو پیشونی کرد و پاک کرد در حالی که بغضش و قورت میداد گفت: حالت خوب میشه هوسوکی یکم تحمل کن عزیزم زود خوب میشی

ته و کوک از اتاق خارج شدن
جونگ کوک با صدای آرومی گفت: واقعا حالش خوب شده یا داشتی جیمین و گول می‌زدی

ته کوک و به آشپزخونه برد و گفت: نه حالش خیلی بهتر شده زود جلوش و گرفتیم الان فقط باید منتظر باشیم بهوش بیاد

kookv frozen fire [ Completed ]Where stories live. Discover now