PART_4

1K 209 19
                                    

سلام...
یااااااااا چرا ووت نمیدین.

یونگی:)
بعد از دوروز بالاخره تونسته بود جونگکوک رو ظهر راضی کنه تا بره خونه و استراحت کنه.
بعد از اینکه از رفتن کوک مطمئن شد به سمت جایی که از این مدت کوتاه قصد داشت بره حرکت کرد،این ساعت همه سرکلاساشون بودن ولی یونگی این موقعیت رو از دست نمیداد.
روبه روی کلاس مورد نظرش ایستاد،نفس عمیقی کشید و در زد.
بعد از اجازه استاد که کلمه بفرمایید رو تلفظ کرده بود در رو باز کرد.
استاد با دیدن شاگرد محبوب و اخموش که این بار انگار چاشنی اخمش کمی خشم هم بود لبخند زد :
@اوه مین.کاری داشتی.
یونگی جواب داد:
+استاد میتونم چند دقیقه یکی از شاگرداتونو قرض بگیرم؟
@اوه البته،پسر یخی مدرسه با کی کار داره؟!
یونگی چشماشو بین صندلی ها چ خوند و با دیدنش سرشو به سمت شخص مورد نظرش چرخوند و محکم زمزمه کرد:
+کیم تهیونگ!
______________
بیست دقیقه بعد وقتی تهیونگ وارد کلاس شد،همه بهش متعجب خیره شدن چون حتی شناختن قیافشم سخت بود،اون فقط کیفشو برداشت و به سمت اولین بیمارستان حرکت کرد.
_____________
چهل دقیقه گذشته بود و هنوزم جیمین بعد از هرباردیدن دیدن تهیونگ توی اتاق بیمارستان با اون وضع،بازم از خنده ریسه میرفت،تهیونگ زیر چشم و روی گونه اش کبود بود،دستش دررفته بود،دماغشم دکترا گفتن شانس اورده نشکسته،پیشونیش باد کرده بود و بدنش پرجای زخم بود،.
تا اینکه بالاخره تهیونگ بهش توپید:
÷تمومش کن جیمممم.
جیمین همونجور که میخندید جواب داد:
_اصلا قیافت قابل تشخیص نیست،خورد و خاکشیرت کرده.
÷یاااااااا...
_تو واقعا نتونستی حریف یه بچه گربه کیوت بشی و از خودت دفاع کنی؟!
تهیونگ همونجور که به گلدون روبه روش خیره بود با اخم لب زد:
÷پارک جیمیننن، اون ی گربه وحشیه نه کیوت ، حتی نذاشت سلام کنم تا تنها شدیم شروع کرد به پنجول انداختن...من فکر کردم فقط دعوا میکنه و سر و صدا راه میندازه ونهایتا میزنه تو گوشم ولی اون کوتوله اخموی لعنتی....آیییییش هنوزم جای پنجولا و مشتاش درد میکنه.
نگاهی به جیمین انداخت که جیمین بازم با دیدن قیافش زد زیر خنده:
_باورم...هههه.... باورم نمیشه که کیم تهیونگ معروف از اون پیشیِ کوچولوی کیوت و اخموی من کتک خورده.
تهیونگ که دید جیمین بیخیال نمیشه با یادآوری چیزی نیشخند زد و از نقطه ضعفش استفاده کرد،نگاهی به ساعتش انداخت و با پوزخند زمزمه کرد:
÷پارک جیمین میدونی الان عصره و سه دقیقست که اون پیشی کیوتت پیش یه گرگ درنده به اسم جکسون داره بهش درس یادمیده؟!
با دیدن اخم جیمین پوزخندش پررنگ تر شد و ادامه داد:
÷شایدم جکسون تا الان مخشو زده...اون پسر پولداره،خوشتیپه،خوشقیاف....
با دادن جیمین فهمید به هدفش رسیده و باخنده حرف جیمینو تلافی کرد:
÷باورم نمیشه که پارک جیمین معروف با فکر به اینکه مخ پیشی کوچولوشو زدن تا این حد عصبانی بشه.
سرشو سمت جیمین چرخوند که بیشتر اذیتش کنه ولی با ندیدنش فهمید تا الانم برای خودش حرف میزده...رفیقش دیوونه اون گربه وحشی شده بود و محال بود بذاره اون پسر از دستش بره.با یادآوری جونگکوک اخمی کرد.فعلا باید یه فکری میکرد برای اینکه از دل کوک دربیاره.البته بعد از مرگ اون پیر خرفت...
هنوز چند دقیقه نشده بود که جیمین توی کتابخونه کمی اونطرف تر از یونگی و جکسون نشسته بود و با اخم و چشمای شعله ورش که به سمت اون دو انواع و اقسام سلاح هارو نشونه میرفتن نگاشون میکرد.
کمی اونطرف تر یونگی که واقعا از لاس زدنای واضح جکسون خسته شده بود با دیدن اینکه جکسون برا بار پنج میلیونم بهش چشمک زد،چشم غره ای رفت و زمزمه کرد:
+خب دیگه جکسون، من باید برم و کلاسمون هم برای امروز تمومه.
کتاباشو توی کوله‌ش گذاشت و از جاش بلند شد.
جکسون از جاش بلند شد و محکم یونگی رو بغل کرد.
یونگی خواست ازش جداشه که جکسون ناغافل محکم گونشو بوسید جوری که صدای بوسش توی فضای ساکت کتابخونه پیچید و بلافاصله با گفتن میبینمت فرار کرد،چون قطعا یونگی اگه اون سرجاش میموند خفش میکرد.
با رفتن جکسون و راه افتادن یونگی،جیمین با دو انگشتش اشاره ای به افرادش زد و خودشم از جاش بلند شد.
یونگی همون‌طور که توی فکر بود پیاده به راهش ادامه میداد،تقریبا شب شده بود چندتا کوچه تا خونه مشترکش با جونگکوک مونده بود که ناگهان داخل کوچه ی به شدت تاریکی کشیده شد و توی چندثانیه قبل از فهمیدن هرچیزی با بدنی به دیوار چفت شده بود و دستی هم روی دهانش بود.
دست دیگه ای دوتا دستشو پشت سرش محکم گرفته بود و بدنش رو جوری که یونگی هنگ کرده بود به بدن یونگی فشار میداد تا نتونه تکون بخوره، یونگی ثانیه ای بعد  گرمای نفس هایی و بعد نوک بینی کسی رو روی گردنش حس کرد قلبش تند میزد و با بوسه ای که بین گردن و شونه اش گذاشته شد کمی لرزید.
ناگهان فردی که اونو گرفته بود روی گونه یونگی دقیقا جای بوسه جکسون رو محکم گاز گرفت جوری که یونگی از زیر دست فرد جیغ بلندی زد که بخاطر وجود همون دست صداش بیرون نیومد.
زبونی روی جای دندون و بعد بوسه دیگه رو همونجا حس کرد،درد رو روی گردنش حس میکرد،مرد پشت سر هم مارکش میکرد و یونگی نمیتونست تکون بخوره.
دست مرد از روی دهن یونگی لرزون برداشته شد و کمی بعد
صدای بمی کنار گوشش شنید:
_دیگه نذار حتی بغلت کنه.تو مال منی و کسی حق نداره بهت دست بزنه جای دندونام چند روز روی گردن و گونت میمونه.حرفمو فراموش نکن مین یونگی وگرنه برای خودت و دیگران دردسر میشه.
یونگی بخاطر تاریک بودن محیط چیزی نمیدید ولی باصدای لرزونی زمزمه کرد:
+تو کی ای؟!
مرد بلافاصله جواب داد:
_من؟!
پوزخند مرد رو کنارگوشش شنید،مرد مکی به لاله گوشش زد و با لحن محکمی زمزمه کرد:
_من صاحبتم.

❗مهم❗
آییییییش...
ووت ندید نمیذارم پارت بعد رو هااااااا...
هممممم...
🔹راستی پارت اول فیک جدیدم : توخالی (hollow) رو آپ کردم،امیدوارم دوسش داشته باشین،شیپش هوپگی هستش.

I NEED YOUWhere stories live. Discover now