6~•"مکان امن من تویی"

520 95 35
                                    

**
"از چهار جا گلوله خورده..خیلی خون از دست داده!"
دکتر که یک مرد چهارشونه و قدبلندی بود در حالی که عینکش رو درست میکرد با دو بهشون نزدیک شد و از گوشه ی بالایی تخت گرفت "فورا بگید اتاق عمل رو آماده کنن!"

درست پشت سر اون یونگی با دست و صورت خونی جیمین رو براید استایل روی دست هاش نگه داشته بود با دو حرکت میکرد وضعیت جونگکوک واقعا خیلی خراب بود و به خاطر همین داشت خودش رو لعنت میکرد.

اگه اون همه راه نمیرفت تا هوسوک و تهیونگ رو ببینه هیچکدوم از اینا اتفاق نمیوفتاد..وقتی که اونجا رسید دو پلیسی که جلوی در خونه جیمین کشیک میدادن رو دید هر دو با یک گلوله وسط پیشونی درجا جونشون رو از دست داده بودن کاملا معلوم بود به دست یک تک تیرانداز کشته شدن و اون کسی که رفته بود داخل خونه تنها نبوده.

اما یونگی فقط تونسته بود به حساب یکیشون برسه . با اخم های در هم به سمت اورژانس حرکت کرد تا اینکه بالاخره توسط یه نفر مورد توجه قرار گرفت.
یک انترن پسر بهش نزدیک شد "مشکلش چیه؟"

**
در حالی که با نی آبمیوه میخورد با ابروهای بالا پریده به سمت انتهای راه روی خلوت حرکت کرد.

یک دستش توی جیبش بود.
هوسوک بدون اینکه بهش بگه غیبش زده بود برای اینکه اونو پیدا کنه تمام بخش های بیمارستان رو میگشت.

حالا نوبت خلوت ترین بخش بود یعنی اتاق عمل. نگاه اجمالی به اطرافش انداخت که همون لحظه چشمش خورد به هوسوک -دست به سینه به دیوار پشت سرش تکیه داده بود – به نظر مضطرب میرسید اتفاقا نامجون هم کنارش با همون حالت ایستاده بود.

ابروهاش به هم گره خوردن با قدمی بلند از اون راه رو رد شد "هیونگ..اینجا چیکار میکنین؟"

در عین حال خودش رو بهشون رسوند.
هوسوک با شنیدن صدای تهیونگ سرش رو بلند کرد تازه یادش افتاد که دلیل اصلی اومدنشون به بیمارستان چی بوده!

"جونگکوک..همخونه ی جیمین تیر خورده.."
تهیونگ با ابرو های بالا پریده سر چرخوند و به نامجون که به جای هوسوک جواب داده بود خیره شد در عین حال سعی میکرد چهره ی اون پسر که اسمش جونگکوک بود رو به یاد بیاره.

هنوز نتونسته بود دقیق همه چیز رو به یاد بیاره که در اتاق عمل باز شد و یکی از تکنسین های اتاق عمل -زنی میانسال- با لباس های آبی که البته رنگ خون به خودشون گرفته بودن نمایان شد معلوم بود خیلی عجله داره خودش رو به اون سه مردی که کنار دیوار ایستاده بودن نزدیک شد.

ماسک رو پایین کشید اما هوسوک اجازه نداد حرف بزنه و زود سوالی که ذهن همشون رو مشغول کرده بود پرسید "حالش چطوره؟"

"در حال حاضر داریم سعی میکنیم خونریزی رو بند بیاریم ..خون خیلی زیادی از دست داده و باید هر چه زودتر بهش خون رسانی بشه ..کد.م یکی از شماها گروه خونیتون ب منفی؟"

Hey!Mr.policeman~Yoonmin♡Where stories live. Discover now