(کفش بچه!) Pt.7

3K 459 129
                                    

همون‌طور که سرش روی سینه ی تهیونگ بود، بوسه های کوتاه روی گردنش میکاشت و وقتی حس کرد حرکت دستهاش روی کمرش متوقف شدن، با تعجب عقب کشید.

چشمهای تهیونگش، بخاطر بوسه های پر از آرامشش بسته شده بودن و صدای نفس های آرومش، تنها صدایی بود که جونگکوک میشنید.

تکخندی زد و خودش رو روی تخت بالاتر کشید و جوری که به نینی کوچولوش فشار نیاد، رو بدن تهیونگ دراز کشید.
با وجود اینکه هنوز نمیتونست وجودش رو حس کنه، میدونست باید مواظب اون فسقلی باشه که آسیبی بهش نزنه.
مخصوصا که پسر بود و مسئولیتش سنگین تر!

با فکری که به سرش زد، لبخند شیطونی روی لبهاش نشست و نگاهش رو به دست تهیونگ داد.
میدونست پسر بزرگتر احتمالا از اینکه جونگکوک حامله اس خیلی قرار نیست استقبال کنه پس میخواست وقتی خوابیده از این فرصت استفاده کنه!

جوری که تهیونگ رو بیدار نکنه، دستش رو از کنار سرش بلند کرد و روی شکم خودش گذاشت و لب پایینش رو با ذوق گزید.
خواسته یا ناخواسته تهیونگ داشت کوچولوشون رو لمس میکرد!

ریز ریز خندید و آروم زمزمه کرد:
+به خانوادمون خوش اومدی کوچولو!

همون طور که داشت از گرمای دست تهیونگ روی شکمش لذت میبرد، با دیدن ساعت، چشمهاش درشت شدن و از جاش پرید.

ساعت پنج عصر بود و اون ها هیچکاری نکرده بودن!
نمیخواست که مسافرتشون به این کشور زیبا فقط به خوابیدن و تو هتل موندن ختم شه پس روی تخت نشست و چند بار تهیونگ رو تکون داد.

+ته ته! بلند شو بریم بیرون!!! اومدیم ماه عسل قرار نیست که فقط بخوابیم!

ولی خب گفته که تهیونگ قراره صداشو بشنوه؟
پسر بزرگتر بدون اینکه از اطرافش با خبر باشه، همونطور با لبخند به خواب عمیقش ادامه داد.

+هی ته ته!

+تهیونگ!!!

+جئون تهیونگ!!!!

+مگه خرسی که انقد خوابت سنگینه؟؟؟

+اومدیم شهر به این قشنگی که فقط خوابیم؟

+بــلند شــو!!!

+هی اصلا صدامو میشنوی؟

و باز هم هیچ جوابی نیومد...

نفسش رو با حرص بیرون داد و تصمیم گرفت به همون روش همیشگی بیدارش کنه!
حالا که خواب تهیونگ انقد سنگین بود، باید خلاقیت به خرج میداد!

سرش رو تکون داد و روی تهیونگ خیمه زد و پوست نرم گردنش رو بین دندون هاش گرفت و وقتی صدای جیغش رو شنید، با خنده عقب کشید.

پسر بزرگتر با دادی که زد از خواب پرید و جونگکوک رو دید که داره ریز ریز بهش میخنده.

چشمهاش رو مالید و با یه دستی که روی گردنش بود به جونگکوک نگاه کرد.

All Of My Life 2🧚‍♂️حيث تعيش القصص. اكتشف الآن