Part 19

1.5K 294 9
                                    

تقریبا همه چیز درست شده.

زندگی دوباره کنار جیمین.... رفتن هه‌جونگ به امریکا برای تحقق آرزوهاش.... و کنسل شدن ازدواجش. و الان وقت اجرای نقشه دومه! راضی کردن مادر و پدرش به ازدواجش با جیمین.

همین باعث شده الان توی اتاق مخصوص پدرش باشه تا آقای جئون بیاد و راجع به تصمیم ازدواجش باهاش صحبت کنه. البته که راه سختی در پیش داره. هرچند کوک امیدش نسبت به پدرش بیشتره تا مادرش!
با شنیدن صدای در از جاش بلند میشه و به پدرش که مشغول صحبت با منشیشه نگاه میکنه:

_ برای فردا ساعت ۴ جلسه با سهامدارا بزار. با حضور همه...

_ چشم

اقای جئون بعد از اینکه سفارش‌های لازم رو به منشی میکنه، کامل وارد اتاق میشه و در رو پشت سرش میبنده. کوک لبخندی میزنه. چند قدم جلوتر میره و در اغوش پدرش قرار میگیره.

آقای جئون_ حتما برای قضیه ازدواج اومدی

اقای جئون با لبخند حرفشو میزنه و برای نشستن روی مبل روبرویی کوک، دکمه وسط کتش رو باز میکنه. جونگکوک هم سر جای قبلیش میشینه و پوزخندی میزنه:

_ البته... نمیدونین چقدر ناراحت شدم ازدواجم کنسل شده.... اخه کلی برنامه چیده بودم....

پدر جونگکوک هوفی میکشه. پای راستشو روی پای چپش قرار میده و به پشتی مبل تکیه میده.

_ میدونم از ازدواجت راضی نبودی ولی منم نمیتونم کاری انجام بدم!
این چیزیه که برای خانواده‌های اصیل اتفاق میفته...

_ ولی چرا ما نباید اولین خانواده‌ای باشیم که این رسم مسخره رو از بین ببره؟!

_ چرا ما خانواده‌ای نباشیم که به سنت ها احترام بزاره؟!

_ پدر... خودتون میدونین اینا فقط یه مشت چرتوپرتن!

_ ولی هستن! چرت... ولی وجود دارن. هستن و ما باید انجام بدیم.... چون این چیزیه که از اول بوده..

_ ولی میتونه دیگه نباشه!
چند نفر از افراد خانواده‌اصیل میشناسین که از ازدواجشون راضی باشن؟!
پدر خوتون از ازدواجتون با مادر راضی هستین؟
خوشبخت هستین؟

جئون چند ثانیه به صورت پسرش نگاه میکنه. واقعا نمیدونه چی جواب بده... تا حالا تنها زمانی که از ته دل حس میکرد خوشبخته، لحظه‌ای بود که برای اولین بار پسر کوچولوشو بقل گرفته بوده و بعد از اون تنها امیدش همین پسری شده که الان با غرور و اعتماد به نفس، داره حرف خودشو به کرسی مینشونه.

اقای جئون_ خوشبختی رو خودمون ایجاد میکنیم...

جونگکوک لبخندی میزنه و حرف پدرش رو ادامه میده:

_ در کنار کسی که دوستش داریم...

کسی که دوستش داریم؟ اقای جئون پسرش رو دوست داره.... تنها امید زندگیشه... تنها بچش... کسی که از وجود خودشه...! برای همینه که کنار پسرش لبخند میزنه.... چون خوشبخته... میخنده چون برای لحظه‌ای هم که شده، از اون کارهای مسخره شرکت و پول و حساب‌های بانکی، دور میشه تا همه توجهش به پسرش باشه...

Destined love [kookmin]Where stories live. Discover now