Part 28

1.6K 295 29
                                    

_ خب اقای جئون باید بهت تبریک بگم؟

کوک سرشو پایین میندازه. بازم همون اتفاقا.... جیمین، بچه، دکتر کانگ بداخلاق و دراخر هم... بی عرضگی خودش!
چرا نمیتونه درست و حسابی از جفت و بچش محافظت کنه؟
اما اینسری مشکل چی بوده؟ کوک مطمئنه اینسری مامانش کاری نکرده!
چون اونجوری که کوک تهدیدش کرده بود و پدرش گفت جلوشو میگیره... باید بیخیال شده باشه.

چون دیگه اسم کوک تو شجره‌نامه خانوادگیشون هم نبوده!
پس دلیلی نداره که بخواد جیمینو اذیت کنه.
پس چرا جیمین همیشه داره بالا میاره؟ چرا همش شگمش درد میکنه؟ چرا باید همیشه دختر کوچولوش شکم پاپاشو سوراخ کنه؟ اصلا چرا باید کوک امروز، جیمین رو تنها بزاره که اینجوری بشه؟

_ اتفاقی افتاده؟

دکتر سرشو تکون میده و به چشمای آزرده کوک نگاه میکنه.

_ باید بگم... زیادی احمقی.

بدون توجه به حرف دکتر دوباره سوالشو تکرار میکنه و منتظر جواب درست و حسابی از طرف دکتر میشه.

_ حالت هاش برای بارداری عادی زیاد نرمال نیست! یعنی... حس میکنم اشتباهی رخ داده. تو به عنوان آلفاش باید متوجه این موضوع میشدی که این حالت های امگات نرمال نیست! تا الان باید تهوع هاش تموم میشد و.... شکمش زیادی بزرگ نیست؟ بچه فقط نزدیکای ۵ ماهشه ولی انگار الان تقریبا نزدیکای ۶ ماهست!

_ خب اینا یعنی چی؟

_ نمیخوام امیدوارت کنم ولی مثل اینکه دوقلو بارداره. با توجه به علائمش و خب... میزان بزرگی شکمش! ولی بازم این یه احتماله که اگه رد بشه... برای بچت خطرناکه. چون دوقلو نیست ولی همچین حالتایی داره.

_ اگه دوقلوئه... چرا دفعه پیش معلوم نبود؟

_ خب میتونه دلیلای مختلف داشته باشه. اما فکر میکنم با توجه به اینکه قل اول بیشتر تغذیه میکنه و جاش هم بیشتره، قل دوم نتونسته خودشو نشون بده. یه جورایی انگار پشت قل اول قایم شده.

دکتر بعد از توضیحاتش، پرستار رو صدا میکنه و توصیه های لازم رو بهش میگه. پرستار بعد از چک کردن سرم جیمین، با کمک کوک تخت رو تکون میده و وارد اتاق دکتر میشه.

کوک نگاهی به ساعت میکنه. ۲:۲۰ دقیقه. هنوز وقت دارن. اگه حال جیمین خوب باشه امشب میرن جنگل ولی اگه دکتر ترجیح بده که باید بیمارستان بمونه، باید به ته خبر بده و جنگل رو یه روز دیگه بندازه.

دکتر بعد از چند دقیقه وارد اتاق میشه و به طرف امگای روی تخت میره.

_ دکتر چرا به هوش نمیاد؟

دکتر همینطور که وسایلش رو تنظیم میکنه، به امگای بیهوش نگاه میکنه.

_ ضعف کرده. باید بهش بیشتر برسی. حداکثر تا یه ساعت دیگه به هوش میاد.... لباسشو بده بالا.

Destined love [kookmin]Where stories live. Discover now