Part 37

1.5K 301 42
                                    

_ جونگکوک، گریه میکنه...

جیمین با شنیدن صدای گریه ای که از صداش معلومه، جونگیه، خوابالو میگه و تو جاش غَلت میزنه. خب بعد از دو هفته هنوز به گریه های شبانه کوچولوهاشون عادت نکردن!

_ هوم؟

جونگکوک تو جاش میشینه و با چشمای بسته و موهای بهم ریخته، هوم سوالی میگه...

_ جونگی

جیمین اروم میگه و لحاف خنک رو بین پاهاش جمع میکنه و بقلش میکنه. جونگکوک همونطوری چند ثانیه میشینه و خب انگاری دوباره خوابش برده! سرش شل میشه و به طرف پایین میفته... چند ثانیه زمان میبره تا صدای جیغ بلندی، که نشون از بیدار شدن زلزله میداده، بلند میشه!

جونگکوک از خواب نصفه نیمش میپره و سریع از جاش بلند میشه و به طرف اتاق بچه ها میره. جیمین که با صدای جیغ مین‌جی مثل برق گرفته ها از جاش بلند شده بود، وقتی میبینه جونگکوک به اتاق بچه ها رفته، پوفی میکشه و دوباره سر جاش دراز میکشه.

چشماشو میبنده و طولی نمیکشه که صدای جیغ مین‌جی نزدیک‌تر میشه. با چشمای بسته، دستاشو باز میکنه تا زلزله تو بقلش قرار بگیره.

_ جونگی؟

_ شیر خشک میدم بهش

جونگکوک میگه و وقتی مین‌جی گریون رو بقل جیمین میزاره، دوباره به طرف اتاق بچه ها میره تا جونگی که خیلی مظلومانه گریه میکرده رو سیر کنه. جیمین، مین‌جی رو روی تخت میخوابونه و به پهلو دراز میکشه... لباسشو تا جایی که نیازه بالا میکشه و با خم کردن بالاتنش، نیپلشو به لبای باز مینجی میرسونه. کوچولوی گرسنه، با پیدا کردن منبع غذای خوشمزش، دهنشو دورش سفت میکنه و خیلی سریع لپای تپلشو تکون میده.

جیمین آهی از مکیده شدن نیپلش میکشه و با دیدن چشمای بسته مین‌جی، لبخندی میزنه. همیشه وقتی جونگی شیر میخوره، مشکلی نداره ولی مین‌جی جوری شیر میخوره که انگار قصدش از اینکار اینه که همه غذای موجود تو سینه پاپاشو خودش بخوره تا هیچی به داداشش نرسه!

خم میشه و پیشونی سفید دخترکشو میبوسه. لحظه ای سینشو از لبای دخترش جدا میکنه... دست چپشو زیر سر کوچولوش میزاره و خیلی سریع قبل اینکه دوباره جیغ مین‌جی دربیاد، سینشو جلوی دهنش قرار میده. این پوزیشن، تسلط بیشتری داره...

مین‌جی دستشو به موهای آویزون پاپاش که بالای سرش بوده میرسونه و تو مشتش میگیره ولی خب اونقدری جون نداره که بخواد دردش بیاره. جیمین لبخند دیگه ای میزنه... این عادت مین‌جیه که موقع شیر خوردن یه چیزی رو تو مشتش بگیره و این رو تو همین دوهفته متوجه شده.

جونگکوک تنها چیزی که به ذهنش میرسید این بود که جونگی گشنشه... پودر شیر خشک رو توی شیشه شیر به رنگ آبی ریخت و با جوش اومدن آب خیلی سریع به پودر اضافه کرد و با بستن درش، شروع کرد به هم زدن. همزمان که شیشه شیر رو تکون میداد، به طرف اتاق بچه ها میره و جونگی که گریه های مظلومانش همچنان ادامه داشته رو بقل میکنه و به طرف اتاق خودشون میره.

Destined love [kookmin]Where stories live. Discover now