Part 27

1.6K 285 27
                                    

_ جیمین بزار برم...

جیمین با بغضی که از صبح تا حالا به جونش افتاده بود، کوک رو محکم‌تر بقل میکنه و سرشو میزاره روی سینه آلفاش.

از صبح که بیدار شدن به بهانه های مختلف جلوی کوک رو گرفته تا دانشگاه نره و الان که تقریبا نزدیکای ساعت ۱۰ هستش، آلفا اصرار داره که بره سر کارش چون کلاسش تا یک ساعت دیگه شروع میشه.

هر چند خود کوک هم حوصله رفتن نداره. چرا؟ چون یه امگای غر غرو دیشب سرگیجه داشته و از قرار معلوم بچشون هم خوابش نمیبرده چون شکم پاپاش رو از لگدای محکمش، مستفیض کرده!

و جیمین هم دستور صادر کرده که الفاش تا زمانی که درد سرش بهبود پیدا کنه و بچشون دست از سوراخ کردن شکمش برداره، شکمش رو ماساژ بده و براش رایحشو آزاد کنه. چون دختر کوچولوش فقط با رایحه سلطه‌گر ددیش آروم میشده!

جونگکوک تا حدود یک ساعت داشته شگم امگا رو ماساژ میداده و رایحشو ازاد میکرده، به همین دلیل در حال حاضر حوصله نداره بره دانشگاه ولی دیروزش هم نرفته و اگه امروزم نره، باید دنبال کار جدید برای سیر کردن شکم امگا و دخترش پیدا کنه!

_ خواهش میکنم.... زود کارم تموم میشه.

_ نه... نمیزارم بری.

جیمین با صدای بغضی میگه. الان حس میکنه فقط دلش میخواد گریه کنه. حس میکنه دلش برای همه تنگ شده. انگار که همه اونو تنها گذاشتن! دلش میخواد مامانش نازش کنه، باباش بقلش کته و دو تا خواهر دوقلوی بامزشو تو بقلش بچلونه و برادر بزرگترش ماساژش بده.

اگه کوک بره، به احتمال خیلی زیاد، امگا تو خونه دیوونه میشه!
از کجا معلوم بازم خانم جئون نیاد پیشش؟جونگکوک دستشو دور بدن امگا محکم تر حلقه میکنه و روی موهاش بوسه‌ای میزاره. باید بزاره امگا خوابش ببره و بعد بره دانشگاه و کلاساشو زودتر تموم کنه و خیلی زودتر برگرده پیش امگاش.

_ باشه عزیزم... نمیرم... تو بخواب.

جیمین جاشو تو بقل کوک درست میکنه و جواب آلفارو با صدای ارومی میده:

_ اگه بخوابم و بری چی؟

_ نمیرم.... بخواب.

_ وای به حالت اگه بیدار شم و ببینم نیستی.

کوک به طور نامحسوس آب دهنشو قورت میده و سرشو اروم به معنی باشه، تکون میده.تنها ده قیقه طول میکشه تا کوک از روی نفس‌های اروم جیمین، متوجه خوابیدنش بشه.

دو سه دقیقه هم تو همون حالت میمونه تا مطمئن شه جیمین خوابه.
اروم سر امگا رو جابجا میکنه و خودشو از زیرش میکشه بیرون.
از جاش بلند میشه و به طرف کمد لباساش میره. لباسشو برمیداره و بیرون از اتاق لباسشو عوض میکنه. سوویچ و گوشیشو می،یره و از خونه خارج میشه.
.
.
.
.
.

Destined love [kookmin]Where stories live. Discover now