e20

292 82 26
                                    

هوان آروم با پاکت کوچیکی که مواد جوشونده داخلش بود وارد خونه شد...

مینگجو برگشته بود...

آروم هوایسانگ رو از کولش باز کرد و روی زمین گذاشت و مینگجو هم هوایسانگ و بغلش کرد
-هی بچه... امروز باز رفته بودی بیرون؟ خوش گذشت؟

هوایسانگ فقط خنده آرومی کرد و شصتش رو توی دهنش کرد و میک زد...

مینگجو هوایسانگ رو زمین گذاشت تا بره بازیش رو کنه و بعد رو به هوان که احساس میکرد میخواد چیزی بگه کرد و گفت

-همه چیز خوبه؟

هوان آروم جلو تر اومد و گفت
-آره... همه چیز که... خوبه... فقط... آم من و دواگر... این مدت... داشتیم درباره یه چیزایی حرف میزدیم...

مینگجو سریع گفت
-اگه درباره اون ریشه های خوراکی ای که دزدیدمه...
هوان سریع گفت
-چی؟!

مینگجو هم سریع انگار تازه متوجه شده بود که هوان قرار نیست درباره اون حرف بزنه معذب خندید
‐آم... خب من...

هوان سری تکون داد
-بگذریم درباره این نبود... البته... باید پولشو بدی...

مینگجو باشه آرومی گفت و بعد منتظر به هوان نگاه کرد تا بفهمه قضیه چیه...

هوان آروم گفت
-من و دواگر داشتیم... به برده هایی که قصد فرار دارن... فکر میکردیم... که خب شکارچی های برده خیلی بیشتر شدن و به محض اینکه بیفتن دنبال اون برده بدبخت کارش تمومه...

مینگجو هوم آرومی گفت و هوان ادامه داد
-ولی بعضی برده ها... شرایطش رو دارن بدون اینکه گیر بیفتن از عمارتشون فرار کنن... و شکارچی هام دنبالشون نیفتن... در نتیجه شانس بیشتری برای فرار دارن...

مینگجو پرسید
-منظورت برده های مثل خودتن ؟

هوان سرش رو پایین انداخت و آروم گفت
-آره... از اونجایی که ما مرده حساب میشیم... کسی... دنبالمون نمیاد... و میتونیم مخفیانه... یه گوشه ای زندگی کنیم...

مینگجو سری تکون داد...
هوان سرش رو بلند کرد و گفت

-خب... من و دواگر... روی یه جوشونده کار کردیم... یه جور... خاصیت فلج کردن داره... باعث میشه خیلی آروم و کم نفس بکشی... نبضت غیر قابل تشخیص بشه و بقیه... فکر کنن مردی... برای چند ساعت...

مینگجو هوم آرومی گفت و پرسید
-خب؟ این جوشونده کار هم میکنه؟

هوان کمی این پا و اون پا کرد و گفت
-روی... حیوونا امتحانش کردیم... جواب داده... ولی هنوز روی انسان نه...

مینگجو فهمیدم آرومی گفت...

هوان پاکت رو به مینگجو داد و گفت
-جایی که... دفعه بعدی رفتی... میشه اگه یکی رو دیدی که واقعا قصدش فراره‌... و حاضره هر ریسکی رو قبول کنه اینو بهش بدی؟ شاید‌‌‌... واقعا جواب داد...

freedom2 : truthWhere stories live. Discover now