پارت 1

1.6K 257 51
                                    

سال 200‪6

+اوما
€جانم عزیزم
عروسکشو محکم تر بغل گرفت و چشمای درشتشو به مادر مهربونش دوخت
+بلا چیمی قصه میگی
مادرش دستی به سر پسر کوچولوی سه سالش کشید و از کیوت بودنش لبخند زد، خدا رو شکر میکرد که توی این دنیا یه پسر خوشگل و معصوم نصیبش شده، یه موجود شیرین و خاص که باید ازش محافظت میکرد و به هیچ قیمتی نمیذاشت خطری تهدیش کنه حتی شده به قیمت جونش

€حتما خوشگل مامان، روزی یه پادشاه خبیث وجود داشت که خون مردمشو میکرد تو شیشه،مردمش ازش میترسیدن و خواستار برکنار بودنش بودن، این پادشاه یه دختر داشت، با اینکه پادشاه شخص بدی بود ولی دخترش خیلی پاک و مهربون بود و مردم فرشته خطابش میکردن، اسم این دختر جین ای بود، این دخت
+اومااا
€بله عزیزم
+اون دختله اشمش مشه تو بود
€آره عزیزم اون همنام من بود، خب میگفتم، اون دختر قدرت فوق العاده ای داشت، اون یه موهبت بود که برای نزدیکانش خوشبختی میاورد،
جین ای دوتا دوست صمیمی به نام جی یانگ و هانول داشت.
اون سه تا خیلی باهم رفیق بودن و اکثر اوقات باهم بودن، دوستاش ازدواج کرده بودن و زندگی خوبی داشتن..
بچه داشتن..
جین ای عاشق بچه بود،
اون سه دوست همیشه آخرای هفته خونه هانول یا جی یانگ جمع میشدن و دور هم شاد بودن، تا اینکه جین ای عاشق یه پسر میشه، عاشق کسی که هم نوع خودش نبود و همه مخالف ازدواجش بودن، ولی اون دختر و پسر به قدری عاشق هم بودن که تصمیم میگیرن شبانه فرار کنن و برن یه شهر دیگه و باهم ازدواج کنن،بعد از یه مدت مردم که از پادشاه عاصی بودن و از طرفی مقصر اصلی فرار فرشتشون رو پادشاه میدیدن، شبانه به قصرش حمله میکنن و اونو به قتل میرسونن و از اون جایی که پادشاه هیچ وارثی نداشت و مردم هم نمیخواستن دوباره زیر سلطه کسی باشن، تصمیم میگیرن که دیگه پادشاهی انتخاب نکنن،
و اما ماجرای دختر و پسر عاشق، همسر جین ای به خاطر وجود زنش که باعث خوشبختی و سعادت بود، کارش رونق پیدا میکنه و در مدت کمی از یه محقق معمولی، تبدیل به یه پروفوسور معروف میشه و میتونه شرکت دارویی خودشو تاسیس کنه، اونا بعد یه سال صاحب یه پسر کوچولوی خیلی شیرین و بانمک میشن و زندگی خوبی رو همراه پسرشون شروع میکنن€

جین ای بعد اینکه داستانشو تموم کرد، نگاهی به پسر کوچولوی تو بغلش کرد که خوابیده بود، تو بغلش جابه جاش کرد و سینه کوچیکش که بالا و پایین میشد رو به سینه خودش چسبوند و به صدای ضربان قلبش گوش کرد، این صدا باعث میشد آرامش بگیره و از تصمیمی که چند سال پیش گرفته بود یقین پیدا کنه، اون الان یه انسان معمولی بود و از زندگیش راضی بود

زمان حال-2022

+یونگیاااااااااا
¥جیمیناااااااااا
+آههههه، آروم تر لعنتی، د.. در دردم میاد
¥نه جیمین، آههههه، تو باید.. آهه، باید آمادت بکنم، تو خیلی ضعیفی، تحمل انگشتامم نداری چه برسه به چیزای بزرگتر

take care of meWhere stories live. Discover now