پارت 2

1.4K 231 30
                                    

_ اون وو
"بله رریس
_بهت گفتم وقتی خودمونیم نگو رییس
" اوکی چیه کوک

. واو این پسر رو دست نداره چقد زود مود عوض میکنه

_یه سری از کارکنان خوب کار نمیکنن تو هم حسش کردی
"آره حواسم بهشون هست اگه خواستن خطایی کنن اخراجشون میکنم
_خوبه، تو این کار اختیار تام داری بالاخره معاون اینجایی

_یه سری از کارکنان خوب کار نمیکنن تو هم حسش کردی"آره حواسم بهشون هست اگه خواستن خطایی کنن اخراجشون میکنم_خوبه، تو این کار اختیار تام داری بالاخره معاون اینجایی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

چا اون وو، معاون و دوست قدیمی کوک
سن:25





از پشت میزش بلند شدو کت طوسی رنگشو از روی جالباسی برداشت، از اتاقش خارج شد و به سمت در خروجی شرکتش رفت، هرکی توی مسیر بود بهش احترام میذاشت و اون فقط با سر تکون دادن جوابشونو میداد،
دو سالی بود که این شرکت رو تاسیس کرده بود، با اینکه از خیلیا که توی این کسب و کارن کم سن تر بود، اما به پشتوانه تلاش و هوش و تحصیلات خوبش تونسته بود توی این کار موفق باشه و یکی از بهترین و معروف ترین شرکت های کره بشه، شرکت بازرگانی قطعات خودروی جی کی.
سوارماشین لامبورگینی قرمزش شد و به سمت خونش روند، خونش یه پنت هوس توی بهترین جای شهر بود، هوا تاریک شده بود و کمتر کسی توی خیابانوی اطراف خونش بودن، وارد یه کوچه شد که دید گوشه کوچه یه پسر نشسته رو پاهاش و به زمین خیره شده، فکر کرد نکنه اتفاقی براش افتاده باشه، ماشین رو پارک کرد و از ماشین پیاده شد تا سمت پسر بره که با دیدن چیزی که توی دستای پسر دید تعجب کرد، یه گربه زخمی تو دستاش بود و اون پسر مونارنجی داشت نوازشش میکرد، کنجکاو شده بود، پس یه گوشه ایستاد و به پسری نگاه کرد که خیره به یه نقطه بود و انگار روحش اصلا اونجا حضور نداشت

کوک
. بیخیالش شدم و خواستم سوار ماشین شم اما با چیزی که دیدم دهنم باز موند، مگه اون گربه زخمی و خونی نبود ، پس چجوری الان سالمه و جوری راه میره انگار از اولم چیزیش نبود؟!
پسره گربه رو بغلش گرفت و خواست بلند شه که سریع سرمو آوردم پایین و پشت سطل آشغال قایم شدم، چطور ممکنه!! اصلا اون کیه،باید بهش نزدیک شمو ازش سر در بیارم، یعنی ممکنه..؟







هوسوک

$پدر به نظرت جیمین قبول میکنه
¢مجبوره قبول کنه هوسوک، اینطوری برای امنیت خودش بهتره
$اما پدر اون که نمیدونه دلیل بادیگار گرفتنمون چیه، خب اونوقت بهش بگیم چی، بگیم چون قراره تا دو ماه دیگه آیدول بشی از الان برات بادیگارد گرفتیم ، یا چون خیلی کیوت و نازی میترسیم کسی ازت بدزدتمون؟
¢نمیدونم نمیدونم هوسوک، فقط میدونم نباید دلیل اصلیو بهش بگیم وگرنه از هم میپاشه، مخصوصا اون اتفاقی که تو گذشته براش افتاده، نظر تو چیه نامجونا؟
‌‌‌#به نظرم باید یه چیزی بگیم که به واقعیت نزدیک باشه تا شک نکنه
بهش میگیم که دشمنای پدرت میخوان ازش اخاذی کنن و داروهاشو بدون مجوز ازش بخرن ، از هر راهی استفاده میکنن تا موفق شن، و اونوقت تو در خطری و باید برات بادیگارد بگیریم
¢ براوو، الحق که ضریب هوشیت 148‪ِ

take care of meWhere stories live. Discover now