سلام✋🙂
تو این پارت قراره یه لیزرِ فول بادیِ مَشتی بکنید😂
قراره پشماتون بریزه
لیزر تضمینی رو با داستان های آرامیس تجربه کنید😏😂😂💔________________________________
داخل خونه شد و مستقیم به سمت جیمین رفت، از بازوش گرفت و به سمت طبقه بالا کشید.
جنی از حرکت ناگهانی و خشن برادرش تعجب کرد ولی جیمین با این حرکت ته دلش خالی شد، بعد از دو روز دوباره اون چهره ی خشن و ترسناک وی رو میدید و این باعث میشد بدن لرزه بگیره و دمای بدنش از ترس کم بشه
تقلا کرد که دستاشو از دستای بزرگ و قویِ تهیونگ بیرون بکشه ولی نمیتونست
+و.. وی دستمو ولکن
×وقت نداریم جیمین باید سریع از اینجا بریمجنی پشت سرشون راه افتاد و به خاطر سرعت بالای تهیونگ میدوید تا بهشون برسه
=اوپا چرا اینطوری میکنی، ولش کن
×کاری نداشته باش جنی، برو تو اتاقت
=اوپااا ولیخواست دوباره سمتشون بره که با داد تهیونگ سرجاش وایستاد و اشک توی چشماش جمع شد.
جیمین گریش گرفته بود، دستش که تو دستای تهیونگ بود به شدت فشرده میشد و رو به کبودی میرفت
تهیونگ در اتاقشو باز کرد و جیمین رو برد داخلش، دستشو ول کرد و رفت سمت لباساش×جیمین زودباش لباس بپوش وقت نداریم
+چ.. چرا مگه میخوایم کجا بریمتهیونگ به جیمین نگاه کرد که داشت عقب عقب میرفت و با چشمای لرزون و اشکی نگاش میکرد، هوف کلافه ای کشید و به سمتش رفت و هلش داد که به دیوار برخورد کرد و ناله دردناکی کرد
جلوتر رفت و بهش چسبید و اونو بین خودش و دیوار حبس کرد و با صدای بم و لحن دستوریش گفت×همین الان لباس میپوشی جوجه کوچولو، وگرنه وی رو خیلی عصبانی میکنی، هوم نظرت چیه؟
جیمین آروم تهیونگ رو هل داد و رفت تا لباساشو بپوشه، بعد از 5 دقیقه وقتی هر دو آماده بودن تهیونگ کلتشو از توی قسمت مخفی کِشوش برداشت و داخلش تیر گذاشت، جیمین با دیدن اسلحه ی تو دستای تهیونگ ترسید و با چشمای لرزون به تهیونگ و تفنگِ تو دستش نگاه میکرد، تهیونگ وقتی متوجه نگاهِ جیمین شد اسلحرو توی جیبش گذاشت و سمت جیمین رفت
دستشو گرفت و به سمت پله ها به راه افتاد×اگه پسرخوبی باشی آسیب نمیبینی
از پله ها پایین اومدن و وارد پذیرایی شدن، جنی اونجا نبود احتمالا رفته بود اتاقش، جیمین که از ترس و نگرانی تشنش شده بود، خواست به سمت آشپزخونه بره که تهیونگ جلوشو گرفت
×کجا میری
+میخوام آب ب... بخورمدستشو ول کرد تا بره آب بخوره، بعد از اینکه یه لیوان آب خورد سمت تهیونگ رفت
×باید بریم یه جای دیگه توله زودباش
خواستن به سمت در برن ولی با صدای محکم کوبیده شدن در خونه تهیونگ نگران به اون سمت نگاه کرد که جین و جی هوپ و آراِم و بادیگاردِ جیمین رو دید
![](https://img.wattpad.com/cover/310946445-288-k530628.jpg)
YOU ARE READING
take care of me
Fanfictionشنیدی که میگن ماه پشت ابر نمیمونه؟ جیمین قرار بود خواننده بشه و با خانوادش زندگی خوبی رو داشته باشه ولی خبر نداشت که چه رازی رو دارن ازش مخفی میکنن، اما همیشه که قرار نبود اون راز باقی بمونه جیمین چجوری باهاش کنار میاد؟ میتونه بازم مثل قبل به زندگ...