پارت 6

1K 201 96
                                    

. قر.. قربان
×چیه، جیمین چی شد
. او. اونو...
×اون چی
. من داشتم تعقیبش میکردم،داشت از خیابون رد میشد، بادیگاردشم باهاش بود، که دیدم یه کامیون داره به سرعت سمت جیمین میاد بدون اینکه سرعتشو کم کنه، اگه بادیگارده نبود تا الان مرده بود
×چیییی؟ الان کجاست، حالش چطوره
. الان بادیگارده پیششه، جیمین خیلی ترسیده بود، بادیگارده داره آرومش میکنه
×باید بفهمم بادیگاردش کیه، تخقیق کن ببین بادیگارده کیه و چیکارست
. اطاعت










فلش بک _جیمین و کوک

_نهههههه، جیمینااااا
سریع خودمو بهش رسوندم و بازوشو کشیدم سمت خودم و دویدم سمت قسمت عابر پیاده که پرت شد بغلم و باهم افتادیم زمین، اگه یه ثانیه دیرتر رسیده بودم کامیونه از روش رد میشد ، سریع نگاهمو دادم به کامیون که گازو گرفته بودو داشت میرفت، هیچ پلاکی نداشت، عجیب ترش اینه که انگار از قصد میخواست جیمینو زیر بگیره. عجیبه، باید بفهمم چه خبره،
یا اینکه چرا اینقد هیونگش و آقای پارک نگران جیمینن.

نگامو دادم به جیمین که روی دیکم نشسته بود و قصد بلند شدن نداشت،آب دهنمو قورت دادم و سعی کردم تو این وضعیت تحریک نشم،
جیمین کب کرده بود و رنگش عین گچ سفید شده بود، یه دفعه ای زد زیر گریه
کمرشو آروم نوازش کردم تا آروم تر شه
_جیمینا خوبی
+او... اون د د داشت لهم می... میکرد
_اشکال نداره جیمین، الان در امانی، ردشو میگیرم تا بفهمم طرف کی بوده، نمیذارم برات اتفاقی بیوفته.

یه دقیقه تو بغلم موند تا آروم شه، بعدش انگار که چیزی یادش اومده باشه یهو چرخید سمتم

+یااااا، تو چرا اینقد راحت داری باهام حرف میزنی، همش بهم میگی جیمین، جیمنیا، جوجه، بچه، مثلا بادیگاردمی باید بهم احترام بذا..

به لباش نگاه کردم که شبیه دوتا گیلاس شیرین بود و داشت تکون میخورد، هوف باز این شروع کرد، وسط حرف زدنش بود که یهو دو طرف لپشو فشار دادم که لباش اومد جلو

داشت با چشای گنده نگام میکرد، به لب قلمبه و قرمزش نگاه کردم و فاکی گفتم.

_فاککک، اگه یه بار دیگه زبونت دراز باشه واقعن یه کار دستت میدم بچه.

علاقه زیادی به لیسیدن لباش داشتم، هوم به نظر خوشمزه میاد، ولی وقتی چشمای ترسیده و معذبشو دیدم جلوی خودمو گرفتم و ولش کردم.
_پدرت اگه بفهمه امروز نجاتت دادم عمرا بهم گیر بده و بذاره برم، حتی ممکنه اجازه بده بکنمت تا راضیم کنه کنارت بمونم و مراقبت باشم.

وقتی لپای قرمزشو دیدم خندیدم، اذیت کردن این بچه خیلی حال میده.

+یاااا تو اصلا حیا نداری تو... اوممم

دیدم هنوز قصد حرف زدن داره پس بدون معطلی لبامو گذاشتم روی لبای نرم و پفیش، آه این چی بود، بهشت بود قطعا، دلم میخواست تا آخر عمر به این لبا مک بزنم و بلیسمش

take care of meWhere stories live. Discover now