🕷 PART 16 🕷

272 50 73
                                    

سرشو پایین انداخت و با لحن شرمنده‌ای لب زد
نامجون: میدونم روز به روز دارم بیشتر ناامیدت می‌کنم
دستش بالا اومد و روی شونه‌ش نشست. با فشار کمی سعی کرد بهش تسلی بده و کمک کنه با خودش بهتر تا کنه
(؟): مهم نیست جون انقد به خودت فشار نیار
نامجون: من.. من واقعا می‌خوام انجامش بدم ولی احساسات احمقانه‌م که هیچ درکی هم ازشون ندارم دارن گند میزنن به همه چی
توی چشماش دقیقتر شد
(؟): می‌تونی یکم راجب روند رابطتون بهم بگی؟
نمیتونست بهش زل بزنه. براش سخت بود بعد حدود هشت ماه تلاش کردن، الان بگه به خاطر یه سری بول شت داره همه چیو خراب میکنه

نامجون: می‌تونم ولی نمی‌دونم از چی بگم... در ظاهر همه چی عالیه و خوب پیش میرم ولی.. ولی فقط خودم از واقعیت خبر دارم و میدونم برای هر قدم پیشرفت تو رابطمون و نزدیکتر شدن بهش چقد با خودم کلنجار میرم
با لحن پر تردیدی گفت
(؟): داری میگی هنوزم برات باهاش بودن سخته؟
بدون لحظه‌ای مکث جواب داد
نامجون: به همون شدتی که بود و حتی می‌تونم قسم بخورم بدتر شده
پوف کلافه‌ای کشید و هر دو دستشو توی موهاش فرو برد. این خوب نبود. در واقعا اصلا خوب نبود...
(؟): اینایی که میگی فقط بیشتر گند میزنن به هدفمون
دستش به صورتش کشید و قطره عرقی که روی شقیقه‌ش نشسته بود رو با ساعدش پاک کرد

نامجون: میدونم.. متاسفم
میدونست اون پسر داره چه عذابیو تحمل می‌کنه.
با چشمای خودش شاهد بود که مدتهاست داشت تلاش می‌کرد و برای هدفی که هردوشون داشتن از جونش مایه گذاشته بود.
دستشو توی دستاش گرفت
(؟): متاسف نباش عزیزم.. لازم نیست خودتو سرزنش کنی.. من دارم تلاشاتو میبینم و همین بنظرم جای امیدواری داره.. با همین فرمون برو جلو و بزار اتفاقات سیر طبیعی خودشونو طی کنن. باور کن چیزایی که داری میگی هیچوقت نمیتونن مانع رسیدنت به چیزی که می‌خوایم بشه.. یادت نره هر لحظه و هر قدم من باهاتم و تو قرار نیست تنهایی این بارو به دوش بکشی.. ما هردومون با هم این کارو تموم می‌کنیم
لبخندی که ته حرفاش به صورتش اضافه شد، اطمینان خطر بیشتری به نامجون میداد

~•~•~

قهقه مستانه‌ای زد و سرش از شدت خنده به عقب پرت شد.
نامجون دستشو دور کمرش محکمتر کرد که پسرک مست، یهو از روی پاهاش زمین نیوفته و به خنده‌ی شیرینش خیره شد.
خودشم مست بود ولی نه زیاد فقط کمی حس سبکی توی سرش داشت.
صدای کشیده و سرحال جیمین بلند شد و صدای کر کننده آهنگ که البته تو این قسمت ضعیفتر بود رو کاملا پوشش داد
جیمین: هیییی.. یکی از فتیشا یا کینکای..
انگشتاشو رو لبش گذاشت و سکسکه‌ای کرد دوباده ادامه داد
جیمین: خودتونو بگین
بی محابا دستشو بالا برد و داد زد
سوکجین: ددی بیبیییییی
شگفت زده مثل خودش داد زد

یونگی: با کییییی؟
سرشو سمتش چرخوند و چشماش توی چشمای نامجون نشست
سوکجین: با این ددی خفن
صدای "ااووههه" گفتن پسرا بلند شد و با هیجان بهشون خیره شدن.
این مسئله زیاد هم چیز جالبی نبود ولی الکل زیاد تو خونشون، هیجان خدادای زیادِ بدنشونو چند برابر بیشتر کرده بود.
هوسوک: باحال.. ب.بود؟
به حالت اولش برگشت و با صدای بلندی که بدون شک تک تک اطرافیانشون میشنیدن گفت
سوکجین: اوووووه هوسوک.. همینکه میگم به نامجون میگم ددی.. کلا عوض میشه.. فااااااکککک یه جوری ضربه میزنه که چشمات سیاهی میرهههههه.. خیلی خوبهههههه

WHAT IF I LOVE YOU? | NAMJINWhere stories live. Discover now