Song: can you hold me-NF
~•~•~کی گفته زمان دائما به یک صورت میگذره؟
کی گفته ثانیهها با یه واحد از پیش تعین شده جلو میرن و نظم بینشون همیشه برقراره؟
این فقط زیادی چرته..
سوکجین این مدت به خوبی متوجه عکس این قضیه شده بود.
تک تک صدم ثانیههایی که تو نگرانی و دلشوره برای پیدا کردن نامجون سر میشد رو حس میکرد.
انگار ساعت به جای ثانیه، دقیقه و ساعت، تصمیم گرفته بود به یکاهای ریزتری برگرده و با سرعت حلزونیش به سوکجین و قلب بی قرارش دهان کجی کنه.
این ابدا یه تشبیه یا همچین چیزی نبود چون سوکجین واقعا حسش میکرد.و در حال حاضر در حالی که هنوز سر جاش خشکش زده بود، نگاهش به نامجونی بود که داشت یه سری وسایل رو روی کانتر میچید و گویا غذا هم اماده بود.
این بیست مین که از خروج پسرا گذشته بود دقیقا به اندازه یکدقیقه سپری شده بود؛ و پشت یه لایه از مه غلیظ.احتمالا اون مه غلیظی که جین فکر میکرد، فقط اشکایی بود که زود زود تو چشماش جمع میشد و مانع دیدن تنها عشقش میشد و سوکجین با هر روشی که سراغ داشت مانع از ریزششون میشد و عقبشون میبرد.
به پاهای خشک شدش تکونی داد و کمی بعد رو صندلی کانتر نشست.
به قابلمه وسط کانتر که همین الان دربش توسط نامجون برداشته شده بود و بخار زیادی ازش خارج میشد خیره شد.
خواست دستای لرزون و طبق عادت چند وقت اخیر، سردش رو تکون بده که قبلش یکی دیگه وارد عمل شد و..
نامجون متوجه وضعیت سوکجین بود.
تهیونگ همه چیز رو براش تعریف کرده بود و الان نمیدونست واسه خودش زار بزنه یا پسر رنگ پریده مقابلش؟
جوری که هر دوشون به بی رحمانهترین شکل ممکن بازیچه شده بودن براش خارج از تحملش بود.
جوری که روزای قشنگشون به راحتی و بدون هیچ دلیل خاصی تبدیل به شبهای پر درد و دور از هم شد..
از هم دور شدن..اذیت شدن..
دلشون شکست و دل شکوندن..
زخم زبون زدن..
اشک ریختن..
واسه دو نفر که قلبا و واقعا همدیگه رو دوست دارن چی بدتر از یه جدایی غیر قابل برگشت؟
مقصرش کی بود؟
یقه کی رو باید میگرفتن؟
الان چیکار میتونستن بکنن؟
نامجون جوابی برای هیچکدوم از اینا نداشت..
دیگه حتی نمیدونست چی میخواد و چی نمیخواد.
روح نامجون خستهتر از هر چیزی بود که بتونه ادامه بده.
اون هنوز هم این زندگی رو نمیخواست.
هنوز همه تصاویر مقابلش سیاه و سفید بود.
فکر کردن به چیزایی که این مدت سوکجین پشت سر گذاشته روانش رو بیشتر از این بهم میریخت.جین همچین ادمی نبود.
اون برای گریه کردن و درد کشیدن متولد نشده بود.. برعکس معشوقهش.
سوکجین احتمالا تا قبل شروع رابطش با نامجون هیچ ایدهای راجع به ادمای بدبخت و بیچاره هم نداشت.
و دیشب جلوی هزاران نفر ناشناس جوری زجه زده بود که نفسش بالا نمیومد.
کی جز نامجون میتونست مقصرش باشه؟
قطعا هیچ کس..
نگاهی به انگشتای لرزون و رنگ پریدش کافی بود تا بفهمه تو چه وضعیتیه برای همین با قلبی فشرده شده، چاپستیک خودش رو برداشت تیکهای از گوشت گریل شده رو روی نودل گذاشت و با گرفتن چند تا رشته از نودلها، اون دو تیکه فلز رو مقابل دهان سوکجین نگه داشت.
صد البته که قبلش ظرف کوچیک مقابل خودش رو هم زیر رشتهها گرفت که کانتر کثیف نشه.
نگاه لرزون سوکجین که از چاپستیک به چشماش رسید باعث شد اب دهانش رو پر سر و صدا قورت بده.
YOU ARE READING
WHAT IF I LOVE YOU? | NAMJIN
Fanfictionکیم نامجون، کیم سوکجین، مین یونگی، جانگ هوسوک، پارک جیمین، کیم تهیونگ، جئون جونگکوک هفت دوست صمیمی که از دوران راهنمایی سر یه تنبیه رابطشون شروع میشه و هنوز ادامه داره. اونا دوستاییان که قراره تا هشتاد سالگی همچنان با هم بمونن و کورس موتور سواری ت...