🕷️ PART 41 🕷️

219 41 68
                                    

با نگاهی به اینه، راضی از نتیجه، لبخند دندون نمایی زد و از جا پرید.
کمی خم شد و با چشمای ستاره‌ای و خیره به خودش گفت
سوکجین: این منم؟ قربون خودم برم.. خوشگل بودم خوشگل‌تر شدم.. مگه نه سلیطه‌ها؟
سویونگ و جیمین همزمان چشم غره‌ای بهش رفتن.
تا اونجا که یادشون میومد پدرشون دراومد تا سوکجین رو راضی به ارایشگاه اومدن کردن و تهدیدی هم نمونده بود که تو این چند ساعت عایدشون نشده باشه.
نگاه هردوشون روش دقیق‌تر شد.
موهای پروتئینه شدش با هایلایت‌هایی از صورتی ارایش شده بود و ذرات اکلیل رو هایلایت‌های صورتی موهاش زیبایی دو چندانی بهش داده بود.
لبای سرخ و چشماش که ارایش دودی و نه چندان نامحسوسی پشت پلک‌هاش به چشم می‌خورد.
پیرسینگ ابروهاش و تارهایی از موهای لخت که از دسته‌های بالایی جدا شده و به سمت پیشونیش مایل شده بودن.

اون هایلایت‌ها ترکیب مسخ کننده‌ای با لبای سرخ و پوست سفیدش ایجاد کرده بودن و هر دو با تموم حرصی که تو دلشون بود و ناشی از غرغرهای سوکجین بود، نمی‌تونستن چشم ازش بگیرن.
سویونگ: چقد خوشگله خدایا
با حرف سویونگ، جیمین چشمای مشتاقش رو از سوکجین گرفت و نگاه غضبناکی به سویونگ انداخت
براش خوشایند نبود سویونگ فرد دیگه‌ای رو خوشگل ببینه. این لقب اختصاصی خودش از جانب اون دختر بود
جیمین: جمع کن لب و لوچه‌ت رو.. دخترِ چشم هیز
نگاهش رو با اکراه ازش گرفت و به چشمای تیز سویونگ که براش خط و نشون می‌کشید توجهی نشون نداد.
سوکجین: جیمین شی؟ میبینی کائنات چی ساختن؟
دهان کجی به پسر مقابلش کرد
جیمین: نه دارم هنر افراد این سالن رو میبینم
با خونسردی نگاه از اینه قدی گرفت و ازش کمی دور شد
سوکجین: به هر حال باید زمینه باشه یا نه؟

سویونگ: چرا انقد تبعیض؟ من بین این خوشگلا چیکار می‌کنم اخه؟ اعتماد به نفسم به که کشیده شده از دستتون
سوکجین: یکم خودتو بمال بهم شاید یه بهره‌ای بردی
و با چشمکی ازشون فاصله گرفت و سمت سرویس بهداشتی رفت.
سویونگ که تو فکر جمله سوکجین بود و داشت به این نتیجه می‌رسید که شاید واقعا این روش به نتیجه برسه، با صدای پایین اومده جیمین سمتش چرخید
جیمین: همین جوریش هم خوشگلی.. به قلب بی دفاع بقیه هم فکر کن
و بلافاصله ازش دور شد تا خودش رو به سوکجین برسونه.
لبش رو گاز گرفت و نگاه پر ذوق و علاقه‌مندش به دنبال پسر کشیده شد.
زمزمه ارومی کرد
سویونگ: بلاخره اون لبات رو از جاش می‌کنم جیمین شی.. سویونگ ایز کامینگ
حدودا یک ساعت بعد، هر سه با لباسای جدید، صورت و موهای میکاپ شده و سیس عقاب طوری، با حرکات اسلوموشن، از سالن زیبایی خارج شدن.

با همون قدمای فخر امیز و قیافه‌های خود عن پندارشون سمت ماشین سوکجین رفتن و توش جا گرفتن.
سوکجین فرمون رو اتومات تنظیم کرد و با نیم نگاهی به دختر کنارش گفت
سوکجین: چرا نرفتی عقب؟ شاید بعضیا می‌خواستن به دستی بهت برسونن
ضربه نه چندان ارومی به بازوش کوبید و با تلاش برای مخفی کردن لبخندش گفت
سویونگ: رو مغز معیوبت کار کن
سوکجین: اره الکی مثلا بدت میاد
و چشمکی از اینه نثار جیمین کرد.
چند مین مونده به هشت شب بود و مهمونی دقیقا ساعت هشت شروع می‌شد.
این جشن به مناسبت باردار شدن جه هو و پدر شدن یونگی بود.
خوشبختانه خبری از حضور خانواده‌ها نبود و این جشن هم توی بار گرفته می‌شد پس حسابی می‌شد خوش گذروند.
جیمین: یونگی دیجی رو اوکی کرد؟
سوکجین: اره
سویونگ: مگه باید شخصا دعوتش کنه؟

WHAT IF I LOVE YOU? | NAMJINWhere stories live. Discover now