👒56👒

215 28 6
                                    

🐅کوهیار🐅

وقتی به خونه رسیدیم نکیسایی که توی بغلم بود رو روی تخت خوابوندم.
باید بعد این بار سنگینی که زمین گذاشت تقویت میشد و استراحت میکرد تا بتونه درست از بچه ها مراقبت بکنه.
البته که شک داشتم رادین بزاره دست به سیاه و سفید بزنه!

بالای سرشون بودم.
یه گهواره ی سه نفره براشون گرفته بودم تا هر سه تاشون یه جا کنار هم بخوابن.
به قدهای هم اندازهشون چشم دوختم و تنها از لحاظ وزنی با هم متفاوت بودن.
اونی که شبیه نکیسا بود کمی بی جون تر از اون دو تا بود و این به عجیبی داستان اضافه میکرد که هم سه تا باشن و هم شبیه ما باشن!

قرار شد هر کدوممون براشون یه اسم به سلیقه خودمون بزاریم و از بزرگ به کوچیک اسم هاشون کیان و رایان و نیکان شد!

نیکان رو توی آغوشم گرفتم که آروم نق زد و با شنیدن صدای شیرینش قند توی دلم آب شد و آروم روی پیشونیش رو بوسیدم و رو به رادینی که داشت لباس های کوچولوشون رو تا میکرد و توی کشوشون میچید گفتم:
داروی نیکان کجاست؟!

با لبخندی که به جسم کوچولوی نیکان بین بازوهای بزرگم زد گفت:
توی آشپزخونه هست عزیزم!

سمت آشپزخونه رفتم و روی میز دیدمش.
برداشتمش و به اتاق برگشتم.
روی کریرش خوابوندمش و شربتش با در قطره چکانیش رو باز کردم و سمت دهن کوچولوشبردم و یکم بهش دادم که صورتش جمع شد و نق زد و نزدیک بود بزنه زیر گریه که پستونکش رو توی دهنش گذاشتم و کریرش رو تکون دادم و صریع آروم گرفت و شروع به جوییدن پستونکش کرد!

 روی کریرش خوابوندمش و شربتش با در قطره چکانیش رو باز کردم و سمت دهن کوچولوشبردم و یکم بهش دادم که صورتش جمع شد و نق زد و نزدیک بود بزنه زیر گریه که پستونکش رو توی دهنش گذاشتم و کریرش رو تکون دادم و صریع آروم گرفت و شروع به جوییدن پستونکش کرد!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

نینی های خوشگل و گوگولیمون🥺💖💖💖

silent🔇voiceWhere stories live. Discover now