👒119👒

96 4 0
                                    

🐈نکیسا🐈

رادین اومد کنارم و روی صورتم رو بوسید و روی موهام رو نوازش کرد.
انگار میخواست آرومم کنه.

کوهیار خیلی آروم مشغول بازی با پایین تنه ام شد.
رادین عضوم رو میون انگست هاش گرفت و آروم آروم نوازشش میکرد و میمالیدش و کوهیار هم با انگشت هاش سوراخ کوچولو و صورتیم رو میمالید.

دیگه از خود بی خود شده بودم.
لبام رو روی شونه های رادین گذاشتم و گازی ازش گرفتم و مکیدمش و وقتی کوهیار مردونگیش رو هیو ورودیم فشرد آه عمیقی کشیدم.

رادین از زیر رونم گرفت و پام رو بالا آورد تا کوهیار بهتر خودش رو تموم جا کنه.

کم کم واردم کرد و از گردنم گرفت و سرم رو عقب آورد و لبام رو هم شکار کرد.

ناله ی بلندی سر دادم که میون بوسه هاش خفه شد.
اشک هام چکید.
درد داشت اما عاشقش بودم.

شروع به حرکت کرد و لبای سوزاننده اش روی گردنم نشست.

رفته رفته اوج گرفت و رادین هم نشست روی زانوهاش و عضوم رو به بازی گرفت و وارد دهنش کرد.

واقعا لذتش فرای توانم بود!
جیغی کشیدم و به موهاش چنگی زدم.

کوهیار تو گلویی خندید و دست هام رو پشتم روی کمرم قفل کرد و از گردنم گرفت و سرم رو عقب آورد و لباش رو از بالا روی لبام چفت کرد.

نه انگار این دو نفر قصد دیوونه کردنم رو داشتن!

silent🔇voiceNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ