یه دوش چند دقیقه ای حالشو بهتر کرده بود..
بعد از بستن شیر آب، مقابل آینه ایستاد و به تصویر تار شده اش چشم دوخت..
دست قرمزش بخاطر آب گرمی که حس و حال بد رو از بدنش دور کرده بود رو بالا آورد و بخار آینه رو پاک کرد..
حالا بهتر میتونست چهره ی خسته اش رو ببینه..پوزخندی به گودی پایین چشمش زد...
! هیچ کرم زیرچشمی نمیتونه خوبش کنه هیونگ..نه تا وقتی تو پیشم نیستی
زمزمه وار گفت و به ذهن بهم ریختش اجازه داد به گذشته پرتاب بشه
"فلش بک"
_هییی..جئون جانگکوک..یه نگاه تو آینه به خودت انداختی...تهیونگ چطوری تحملت میکنه؟
چشمی چرخوند و خودکار روی میز رو سمت یونگی پرت کرد..هرچند پرتاب موفق امیزی نبود
_یک هیچ به نفع من
یونگی با تخسی گفت و دکمه ی آستین پیراهن سفید رنگشو بست..
جانگکوک آهی کشید و سرشو روی کتاب های قطور روی میز فشرد
!خستهههه شدم
_کاملا مشخصه..نیازی نیست فریاد بزنی
سری به نشونه ی تاسف تکون داد و برای پیدا کردن کت مناسب با تیپ امروزش سمت کمد رفت..
جانگکوک که تمام مدت حرکات یونگی رو زیر نظر داشت لباشو آویزون کرد
! هیونگ؟
_هووم
! خیلی بد شدم؟
_چی؟
پوفی کشید..ظاهرا هیونگ حواس پرتش مکالمه ی چند دقیقه پیش روفراموش کرده
!من..من خیلی بد شدم؟
_از چه نظر
در حین بالا پایین کردن دو کت مشکی و دودی رنگ پرسید و در نهایت با انتخاب کت طوسی، لبخندی زد و سمت جانگکوک چرخید
!همین که گفتی دیگه...که تهیونگ چطور تحملم میکنه
یونگی که مقاومتش در برابر لحن مظلومانه ی جانگکوک رو از دست داده بود لبخند دندون نمایی زد...اون بچه خرگوش بیشتر شبیه سرباز شکست خورده در جنگ برای نجات مزرعه هویجش به نظر میرسید تا یه پسر بالغ.
_هی..داشتم باهات شوخی میکردم
گفت و بعد از بهم ریختن موهای بهم ریخته ی جانگکوک دماغشو کشید
پسر آخی گفت
!درد داشت هیونگ
مکثی کرد و بعد از مالیدن دماغ به فنا رفتش، صندلش رو سمت یونگی چرخوند..اون پسر زیادی به خودش میرسید و عطر شیرینی که به لباس هاش میزد بدجوری سلول های حسادت جانگکوک رو برانگیخته میکرد
VOCÊ ESTÁ LENDO
Him(نامگی)
Fanficنام داستان:او کاپل:نامگی درباره:کیم نامجون آهنگساز و ترانه نویس ناشناسی که کل زندگیش سوار بر قایقی در دریای آرام زندگی بوده.چی میشه اگه طوفان قایقشو در هم بشکنه؟ آیا ممکنه یه عشق ممنوعه اونو از این طوفان نجات بده؟ #🏅btssuga