Part19

116 26 5
                                    

ماگ بزرگ پر از قهوه رو برداشت و همون‌طور که خم بود، چرخید و به دست می‌یونگ داد. زن لبخند پرمهری زد و به موهای طلاییش نگاه کرد، پسر متوجه نگاه خیره اش شد و کنارش روی صندلی نشست

"از رنگ طبیعیش که تیره است خوشم نمیاد، همیشه رنگش میکنم"

نگاه زن از روی موها تا پایین گردنش و شونه هاش کشیده شد و کم کم لبخندش محو شد

"نمیدونم گفتنش درسته یا نه..ولی بیشتر از تمام اون ۱۸ سال شبیه خودتی فلیکس..."

مردمک تیره چشم های پسر به سمتش چرخیدن و انعکاس اتیشی که چند متر دورتر در حال سوختن بود براقی چشم هاشو دو چندان کرد، بعد از مکث کوتاهی اروم لب زد

"ممنونم نونا...حس میکنم سوجین این حرفو بهم زده... از وقتی دیدمت غم نبودنش کمتر سنگینی میکنه. این چند ماه کجا بودی؟"

زن کمی از مایع داغ لیوان توی دستش رو هورت کشید

"شغل من زیاد مرخصی نداره، برای هیچ کاری وقت ندارم! حتی نتونستم توی تمام این سالها یه رابطه جدی داشته باشم! مهماندار باشی دیگه خونه ای نداری، حس پرنده ای رو دارم که هرچقدر پرواز میکنه به اشیانه اش نمیرسه"

پسر به ارومی دست چپش رو گرفت و با انگشت شصت، پوستش رو نوازش کرد

"میتونی صدتا از اون هواپیماها رو بخری و بفروشی نونا، نمیخوای یکم استراحت کنی؟"

می یونگ خندید و دماغش رو بالا کشید

"تو که میدونی حتی اگه به آشیانه هم نرسم نمیتونم یه جا ثابت بمونم! اشنایی با ادمای جدید، هتلا، مسافر ها تجربه هاش، هیجاناتش..اعتیاد اوره!

تازه‌اشم...خوشحالم که تونستم بخاطر شغلم اخرین نفری باشم که سوجین رو میبینه!"

جمله اخرش باعث شد تا فلیکس ناخودآگاه دست دختر رو فشار ملایمی بده

"منظورت چیه که باعث شد اخرین نفری باشه که سوجینو میبینه؟!"

می.یونگ با چند لحظه مکث بهش خیره شد و بعد کمی بیشتر روی صندلیش به سمتش چرخید

"نمیدونستی..؟ پنج ساعت قبل از شبی که فوت بشه...توی پرواز پکن_سئول بود..من مهماندار اون پرواز بودم"

فلیکس چند بار پلک زد، چرا توی این چند ماه از هیچکس نپرسیده بود که سوجین قبل از مردنش اصلا کجا و با کی بوده؟؟

حواس لعنتیش پرت چی شده بود که یادش رفته بود مردن خواهرش خودکشی ثبت شده و فلیکس میدونست اون دختر کسی نبود که خودشو بکشه؟ چرا همه چیز داشت عادی پیش میرفت در حالی که هیچیش عادی نبود؟؟

چشمشو به اطراف انداخت و دوباره به می یونگ که بهش خیره بود نگاه کرد.

"برای چی رفته بود چین؟ چیزی بهت نگفت؟ حالش چطور بود؟ تنها بود؟"

'The Blot,Where stories live. Discover now