وقتی که جونگکوک کامل وارد ون شد، جونگهو هم اولین قدم رو برای ورود برداشت و به حرف اومد.
- چرا با ون اومدی؟
جونگکوک پوزخندی به حرف پسر زد و با خودش زمزمه کرد «چه عجب! بالاخره یکمی شک به اون تن لش آشغالیت افتاد.» اما به جای اینکه جمله فعلی رو به زبون بیاره، جور دیگهای کلمات رو کنار هم به چینش در آورد.
- چون رئیسم باهامون بود؛ ولی یه مشکلی پیش اومد، اون مجبور شد بره و منو اینجا گذاشت که رو کیم شرط ببندم.
جونگهو که این موضوع براش مهم نبود و فقط دل بسته اون پولهای خیالی بود، هومی زیر لب زمزمه کرد. پسر کوچکتر که سردرد شدیدی در حال جامپینگ رفتند روی رگهای شقیقههاش بود و موجی از نگاهی جلوی چشمهاش جون گرفته بود، آروم روی صندلی انتهای ون نشست و با صدایی که رو به دورگه شدن میرفت، آروم شروع به حرف زدن کرد.
- بیا بشین.
جونگهو آروم به سمت جایی که تقریبا به جونگکوک نزدیک بود، رفت و روی صندلی جا خوش کرد. پسر کوچکتر وقتی از نشستن پسر بزرگتر مطمئن شد؛ به سمت جلو خم شد و ساک نقرهای رنگ رو از روی زمین برداشت و روی پای جونگهو گذاشت. همزمان به قصد خیس کردن لبش، زبونش رو روی لبش کشید و تا خواست که حرفی بزنه، گوشی درب و داغونش شروع به زنگ زدن کرد؛ اما سریع قطع شد
- چه حرکتت شبیه به دوستپسرمه!
دست چپ خالیش رو وارد جیب هودی طوسی رنگش کرد و گوشی رو بیرون کشید و با نگاه کوتاهی به چشمهای مصنوعی پسر یک تا از ابروش رو بالا انداخت و دوباره نگاهش رو به موبایلش داد. چند ثانیه با برنامههای گوشیاش بازی کرد که یک دفعه گوشیش به صدا در اومد و پسر کوچکتر که از یاری کردنش توسط گوشیش خوشحال بود، خونسرد از روی صندلی چرمیطور بلند شد و در همین حین که به سمت در میرفت، کلاه هودیش رو سرش کرد و از یک دونه پله ون پایین رفت، همزمان که از ون خارج میشد دستش رو به در ون کشید و به سمت جونگهو برگشت و به حرف اومد.
- رمز ساک 0578 هستش، تا من با تلفن حرف میزنم ببین درسته یا نه.
جونگکوک با پایان جملهاش، در ون رو بست و بیتوجه به اینکه میتونه توی اون فضای بسته چه بلایی سر جونگهو بیاد، آلارم گوشیش رو خاموش کرد و همزمان که در جهت مخالف سوله و ون قدم برمیداشت؛ پیامی با محتوای «انجام شد.» رو تایپ کرد برای مرد ارسال کرد و با قدمهای آهسته و خونسرد از مکانی که مشخص نبود تا چند دقیقه دیگه کی زنده میمونه و کی میمیره، دور شد.
•▪︎•▪︎•▪︎•
با تمام قدرتی که داشت، نیم دایره وار به دور خودش چرخید و پای چپش رو بالا آورد و فریاد کشان، پاش رو به سمت چپ صورت مرد مقابل خودش، که یک سر و گردن ازش بلندتر بود؛ کوبید.
![](https://img.wattpad.com/cover/356328772-288-k693088.jpg)
YOU ARE READING
Positive reverse | مثبت معکوس
Mystery / Thrillerfiction name: Positive reverse The Writer: TeTe Kim Genre: Angst, Criminal, Mystery, Smut, a little Thriller Kapell: Vkook- Kookv(Vers)، Sope Time up: Fridays from 21:00 to 22:00 •▪︎•▪︎•▪︎• Summary: The past is a reflection of the future. A future...