چشمهای بسته و مژههای چفت شده روی همش رو از روی هم جدا کرد و اخم کمرنگی میون ابروهای تقریبا کم پشتش جا خوش کرد. قطعا سر و صدای حرکت و بازیهای یک گربه یا پرنده نمیتونست در این حد صدا داشته باشد یا که در احتمال دیگهای، بازگشت پدر معتاد و مادر پاکه و درستش درست وسط عصر بود؛ که باز هم امکان پذیر نبود، چونکه پدرش در حال فروش موادهای قلابی بود که معلوم نبود از کجا به دستش رسیده و مادرش هم که هر کجا بوی پول و دیک یک مرد پخش میشد به سرعت نور خودش رو میرسوند؛ پس امکان برگشت اونها هم خط میخورد.
آروم از روی تخت بلند شد و با اخمی که با هر قدمی که به سمت در برمیداشت پر رنگتر میشد، میله آهنی زنگ زده گوشهی اتاقش رو با نزدیک شدن به در دربوداغون، برداشت و با احتیاط و سبکی در رو باز کرد. توی دل با خودش زمزمه به جا میآورد که در صدای غیژ مانند و همیشگی خودش رو به صدا در نیاره؛ اما انگار شانس یارش نبود، چون همزمان با باز کردن در، کلاغ مشکی- سفید رنگی کنار در اتاق از سمت بیرون، شروع به قار- قار کرد و پرواز کرد و باعث شد که میلهای که کنار در کار گذاشته شده بود ولی چون یک مدت به خاطر بادهای شدیدی که میوزید شل شده بود؛ به رو دستگیره در برخورد بکند و در یک کم از حد معمولی که جونگکوک میخواست بازتر بشه و صدای بد و ناهنجاری تولید بکند.
جونگکوک که خشمگین از اتفاقات و یار نبود شانس بود، از روی خشم فریادی کشید و همزمان شخصی که مطمئن بود بدون اجازه وارد خونهاش شده بود رو مورد خطاب قرار داد.- فاک.
- هر حرومزایی که هستی خودت رو نشون بده تا قبل از اینکه خودم پیدات بکنم و... .
حرفش که به پایان نرسیده بود، جثه ریز نقش و مشکی پوش پسری که بعد از دو سال، شبی که حالش بد شده بود برای اولین بار دیده بود و این دیدار، دیدار دومشون بود رو دید که از پشت سرویس بهداشتی سیاری که مدتها بود گوشه بوم رها شده بود، بیرون اومد. ابروهای مشکی رنگش رفته- رفته تا آخرین حد و درجه خودش، به هم گره خورد.
- تو اینجا چیکار میکنی؟
پسر ریز نقش که به تازگی کل چثه و چهرهی آشناش رو نمایان کرده بود، با صدایی گرفته و ترسیده به آرومی جواب پسر درشت هیکل رو داد.
- میخوام باهات حرف بزنم.
با رسیدن کلمات پشت هم چیده شده از حنجره پسر مشکیپوش به گوشهای جونگکوک، پوزخند ترسناک و عصبی روی لبهاش جا خوش کرد.
- من با تو حرفی ندارم، همین حالا گورتو گم کن از اینجا برو... .
پسرک که به اینجا جملهاش رسید، نتونست خشم خودش رو کنترل کنه و تُن صدایش ارتعاش پیدا کرد و باعث لرزش بدن بیجون پسر روبهروش بشه.
- همین الان.
پسر بزرگتر که از عادات بد جونگکوک باخبر بود؛ اما هیچ وقت نتونسته بود راه حلی برای آروم شدنش پیدا بکنه، با صدایی لرزون و بغض دار به حرف اومد و همزمان با کلماتی که از دهانش خارج میشد قدمهای کوتاه و لرزونش که مثل صداش به لرز افتاده بود، به سمت جایی که جونگکوک خشمگین قرار گرفته بود، برداشت.
![](https://img.wattpad.com/cover/356328772-288-k693088.jpg)
YOU ARE READING
Positive reverse | مثبت معکوس
Mystery / Thrillerfiction name: Positive reverse The Writer: TeTe Kim Genre: Angst, Criminal, Mystery, Smut, a little Thriller Kapell: Vkook- Kookv(Vers)، Sope Time up: Fridays from 21:00 to 22:00 •▪︎•▪︎•▪︎• Summary: The past is a reflection of the future. A future...