2nd shot ⟿ The Punishment「VK」

286 52 46
                                    

شاتِ دوم: تنبیه

ضربانِ قلب امگا به طرز عجیبی بالا رفت و بعد از اون بخاطر مطیع بودنش در برابر جفتش، اجباراً مردمک‌هاش که به دلیلِ هیجان و اضطراب می‌لرزیدن رو روی صورتِ تهیونگ که در فاصله‌ی چند سانتی متریِ چهره‌ی خودش قرار داشت، متمرکز کرد. نقاطی از پوستش که خون‌آشام لمسشون کرده بود زیر دستِ مرد می‌سوخت و کم‌کم حرارت می‌گرفت تا در آخر به قرمزی بزنه.
آب دهانش رو به سختی از گلو پایین فرستاد و توی چشم‌های تهیونگی زل زد که حالا پلک‌هاش باریک‌تر شده و به چشماش حالت خمارتری می‌دادن. ناخودآگاه و بدون اینکه خودش بتونه روی این روند کنترلی داشته باشه؛ برای لحظاتی کوتاه امگای درونش بر اون غالب شد و قرنیه‌هاش به رنگِ بنفشِ ملایمی درخشیدن.

حتی خون‌آشام هم فهمید که پسر حالا می‌دونه جفتشه.
ولی... اون چشم‌ها خیلی زیبا بودن و این چیزی نبود که تهیونگ بتونه به راحتی انکار و تکذیبش کنه. رنگ قرنیه‌هاش نمادی از سنگی زیبا و زینتی بودن، چیزی مثل آمیتیست؟ خیره‌کننده بود و جذاب؛ که با این‌حال خون‌آشام هم نمی‌تونست در برابرش مقاومت خیلی زیادی به خرج بده.

در یک ثانیه که هر دو تقریباً از یاد برده بودن توی چه موقعیتی قرار گرفتن، رایحه‌ی غلیظ و شدیدی از یک گل به مشامِ قویِ تهیونگ رسید...
این بوی سنبل بود!
سنبل‌هایی که اکثراً به عنوان گل‌های وحشی اما زیبا و خوش‌لعاب شناخته می‌شدن و تهیونگ هم توی قلعه‌ و اطراف جنگل گونه‌ای از اون‌ها که رنگ بنفشِ ملایم متمایل به روشن داشتن رو دیده بود و حالا از بویی که پسر امگا از خودش منتشر می‌کرد می‌تونست تشخیص بده که واقعاً همون بوده.

تهیونگ کُنج صورت پسر خم شد و لبش رو به برجستگیِ گونه‌ی اون چسبوند و همونجا با لحنی خشمگین و آمیخته با شیطنت لب زد:

_خب، به نظر خودت چیکار کنم؟ تنبیهت کنم؟! باید بگم حالا که سرپیچی کردی و وارد قلمروی من شدی، باید با عواقبش هم روبه‌رو بشی و تنبیه شدنت رو بپذیری پرنسِ امگا.

امگا به سختی خودش رو نگه داشت تا از لمسِ لب‌های کمی خشک شده‌ی مرد روی گونه‌ش بدنش داغ نشه و به کت شاه‌وارانه‌ش چنگ نندازه تا بخواد تعادلش رو به اون صورت حفظ کنه. زمانی که خون‌آشام دوباره عقب رفت و مثل یک شکارچی که برای مزه مزه کردنِ شکارِ تازه و خوشمزه‌ش لحظه‌شماری می‌کنه بهش خیره شد، جونگکوک تازه به عمقِ گند زدنش پی برد!
چون بلافاصله دندون‌های نیشِ تهیونگ تیزتر و برنده و بلندتر از همیشه به نظر می‌رسید در اومد و چشم‌هاش رنگِ قرمز و خونین به خودشون گرفته بودن که معلوم می‌کردن چه زمانِ طولانی‌ای مرد برای این ثانیه صبوری کرده. شاهزاده چند سانت عقب رفت ولی خون‌آشام توسط گرفتنِ یقه‌ی لباس سلطنتیش، اون رو جلو کشید.

با دست دیگه‌ش به آرومی و با حوصله بندِ روی لباس سفیدش رو که روی یقه‌اش چین‌دار بود رو کشید تا بازش کنه. نفس‌های جونگکوک تند شده بود، نمی‌دونست از روی وحشت‌زدگی بود یا هیجان. توی اون دقایق ذهنش هیچ فرمانی نمی‌داد و حتی این قابلیت رو نداشت که به چیز دیگه‌ای به جز چیزی که در حال حاضر در حال اتفاق افتادن هست، فکر کنه.
شاید واقعاً از اثراتِ جفت بودن، بود.

𝖪𝗂𝗌𝗌 𝖮𝖿 𝖬𝗈𝗈𝗇 ✔︎「VK」/「KV」Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz