6th shot ⟿ Knowing Your Body「KV」

499 55 59
                                    

شاتِ ششم: شناختنِ بدنت

چند لحظه بعد مردی سیاه پوش از بین شاخه و بوته‌ها نمایان شد که تهیونگ با دیدنش فوراً اخمش رو در هم کشید. خون‌آشام کنجکاوانه به مناظره‌ای که بین چشم‌های اون دو راه افتاده بود، زل زده و می‌خواست از جفتش بپرسه که اون مرد چه کسی‌ـه اما با صدا زده شدنش توسط مادرش لب‌هاش رو کش آورد که شبیه یک خط صاف شد اما در نهایت بلند شد و داخل رفت.
بلافاصله بعد از اینکه جونگکوک از دیدِ اون دو نفر خارج شد؛ سان جِه با سرعت خودش رو به شاهزاده رسوند و دستش با بی‌رحمیِ تمام دورِ گردنش که با گردنبندِ مروارید زینت داده شده بود، حلقه شد. فشاری محکم به سیبک گلوی تهیونگ آورد و پسر برای نفس کشیدن که به یک‌باره قطع شد؛ تقلا کرد و انگشتاش رو دور مچ دست اون پیچید.
صدای تمسخر‌آمیز و حرصیِ سان جه توی مغزش زنگ زد.

- با چه جرعتی تونستی من رو رها کنی و بیای با این مردکِ رنگ پریده که حالا ادعا داری جفت حقیقیته؟

برای چند ثانیه فشار رو کمتر کرد تا به پرنس اجازه‌ی حرف زدن بده. امگا با شدت اکسیژن رو وارد ریه‌هاش کرد و به همون میزان هم تندی بیرونش داد و دوباره اتم‌های اکسیژن رو به هوای معلقِ اطرافش برگردوند. با خشم توپید:

+اون هیچ ربطی به تموم کردنِ رابطهٔ بین من و تو نداشت، اون زمان حتی نمی‌دونستم که جفتی هم وجود داره!  فکر نکن فراموش می‌کنم که چطور سعی کردی با گذاشتنِ جادوی علاقه‌ت روم؛ من رو به طرف خودت بِکشی و جذبم کنی تا در آخر به میراثم دسترسی پیدا کنی.

- می‌بینم که علاوه بر جربزه و جسارت؛ گستاخ هم شدی! شاید باید یه جادوی دیگه‌ی خودم رو روت اثر بدم تا دیگه زبونت بی‌مهابا توی دهنت نچرخه عزیزم...

سان جه زمانی که با سماجت توی چشم‌های امگا خیره بود این رو به زبون آورد و ابروش رو بالا داد، تهیونگ از زیر دندون‌های به‌هم چفت شده‌اش غرید.

+تو چطور به خودت این اجازه رو می‌دی که با شاهزاده این طور صحبت کنی حرامزاده؟
بهت نشون می‌دم!

در یک آن جادوگر رو هل داد و سریعاً به جسم گرگیش تبدیل شد. قبل از اینکه سان جه بتونه عکس‌العملی نشون بده امگا به سمتش حمله‌ور شد و با دندون‌های نیش و تیزش که از عصبانیت بیرون زده بود پای چپِ سان جه رو محکم گاز گرفت و پوستش رو پاره کرد. سان جه فریادِ بلندی از سر درد کشید که صداش به گوش همه‌ی افرادی که داخل کاخ جمع بودن رسید، دردِ شدیدی توی ماهیچه‌هاش پیچیده بود و بعدِ اینکه گرگِ امگا یهو دندوناش رو از پوست اون بیرون کشید؛ خون مثل فواره بیرون می‌پاشید...

اما در آخر سان جه هم کم‌کاری نکرد و چاقوی بُرنده‌ای که همیشه همراهش داشت رو بیرون آورد و محکم روی پوستِ پشتِ گرگ کشید.

𝖪𝗂𝗌𝗌 𝖮𝖿 𝖬𝗈𝗈𝗇 ✔︎「VK」/「KV」Where stories live. Discover now