7th shot ⟿ Exceptional Bind 「VK」

231 43 7
                                    

شاتِ هفتم: پیوندِ استثنائی

باد خنکی می‌وزید و کاری می‌کرد تا برگ‌های روی درخت‌ها که مثل یاقوت، سرخ بودن با صدای "خش‌خش" ای روی شاخه‌ها به حرکت در بیان و هر از گاهی چندتاشون روی خاک بیفتن. شاهزاده پالتوی خزداری به همراه شلوار بلند و راسته به تن کرده بود که بدنش رو از سرمای هوا دور نگه می‌داشت و خون‌آشام هم که ذاتاً دمای بدنش همیشه پایین بعد اهمیتی به این خنکی نمی‌داد و بی‌پروایانه با جفتش توی جنگل هم‌قدم بود.
جونگکوک سرش به سمت مرد برگشت و سعی کرد تا کمی بیشتر درباره‌ش بدونه.

+پس یعنی بعد از اون جنگ مادرت و بقیه‌ی خون‌آشام‌ها دیگه لب به خونِ انسان نزدن؟

تهیونگ دستش رو پشت کمرش برد و انگشت‌هاش رو در همدیگه چفت کرد. لب‌های پوسته شده‌اش رو زبون زد و به آهویی که سرخوشانه از لابه‌لای درخت‌ها عبور می‌کرد و در نواحیِ مختلف جنگل در گردش بود زل زد:

_نه، فقط خونِ حیوانات، اون هم اگر خیلی ضروری یا برای درمان کردنِ حال بدمون باشه استفاده‌ش می‌کنیم و تا جای ممکن در تلاش هستیم تا روی خودمون کنترل داشته باشیم.

شاهزاده با ژست متفکرانه‌ای سرش رو برای تایید کردنِ مرد بالاوپایین کرد و به ابرهایی که کم‌کم رنگ خاکستری قاطیِ سفیدی‌شون می‌شد نگاه انداخت، همون‌طور که روبه جلو پیش می‌رفتن و هر لحظه از قلعه‌ی کیم‌ها دورتر می‌شدن؛ امگا متوجهٔ محوطه‌ای که توش گل رشد و نمو داده شده بود، شد. اخم کوچیکی بین ابروهاش نشست و با تعلل به سمتش قدم برداشت. جلوی حصار خاردار ایستاد و به گل رز خیره شد، خون‌آشام با دنبال کردنِ مسیر چشم‌های پرنس به رزها رسید. پسر امگا زانو زد ولی ناگهان حس کرد چیزی به سرعت از گوشه‌ی چشمش رد شد، با وحشت سرش رو چرخوند اما حالا صدای زنگوله‌ی کوچیکی از سمت گوش چپش وارد شد و تصویری تار از کنج چشماش عبور کرد، مثل رعد...

این‌بار که گردنش رو دوران داد، دید که موجودی با پوستِ مثل دونه‌های برف سفید با مژه‌های همون رنگی بهش خیره شده، چشم‌هاش سرمه‌ای بود و دیدن مردمک‌هاش رو دشوار می‌کرد. جونگکوک برای ثانیه‌ای، وقتی حضور اون رو دقیقاً جلوش احساس کرد جا خورد و ناخودآگاه قدمی خواست عقب بره ولی بخاطر حالت نشستنش کم مونده بود تا سکندری بخوره و بیفته اما دست خون‌آشام از پشت کمرش رو نگهش داد و دوباره اون رو به جای قبلش هدایت کرد. شاهزاده در حالی که برای صدم ثانیه هم نمی‌تونست نگاهِ خیره‌اش رو از موجود روبه‌روش بگیره با حیر‌ت‌زدگی خطاب به تهیونگ زمزمه کرد:

+یـ... یه اِلفه مگه نه؟ اِلف‌ها اینجا چیکار می‌کنن؟!

اِلف مونث ابروهای برفیش رو در هم کشید و صدایی از خودش در آورد، البته داشت صحبت می‌کرد اما جونگکوک هیچی از کلماتی که تندتند می‌گفت که مثل ورد به نظر می‌رسیدن و با اون صدای نازک ادا می‌شد رو نمی‌فهمید. سرش رو به سختی برگردوند تا جوابی از جانب خون‌آشام بگیره اما بدتر شوکه شد چون همون لحظه تهیونگ توی قرنیه‌های آبی پررنگ و سرمه‌ایِ اِلف زل زد و مثل اون موجود شروع به حرف زدن کرد. پرنس جئون مبهوت مونده بود چون محض رضای الهه‌ی ماه! یه خون‌آشام مقابلش داشت به زبون یک اِلف صحبت می‌کرد!

𝖪𝗂𝗌𝗌 𝖮𝖿 𝖬𝗈𝗈𝗇 ✔︎「VK」/「KV」Where stories live. Discover now