شاتِ پنجم: پیوند
آهنگ این شات رو از چنل تلگرام که آیدیش توی بیوی اکانتمه با هشتگِ #Music پیدا کنید و میتونید اسپویلِ شات بعدی رو هم ببینید🌚
خانم کیم دستش رو از بین بازوهای عضلانیِ پسرش رد کرده و با عشوه قدم برمیداشت و چشمهای خیرهٔ هر کس رو روی خودشون میکشوند. زن لباسِ بلند و مشکی رنگی به تن داشت که لبههای پایینِ اون به کف مرمر سالنِ وسیع کشیده میشد. تهیونگ لبهای سردش رو به هم فشار داد و بعد با زبان خیسشون کرد. استرس با شدتِ کمی توی خونِ جاری در رگهاش میجوشید و مفصلِ انگشتهاش رو به ارتعاش وادار میکرد...
با پیچیدنِ بوی سنبل توی مشامِ قویاش، سرش رو بیتوجه به اینکه توی یک فضای بزرگ قرار داره و جمعیتِ زیادی اونجا هستن، چرخوند و با جونگکوکی روبهرو شد که کت و شلوارِ راسته و سفیدی به تن داشت و زیر کتش پیراهنی بنفش با تُناژ یاسی خودنمایی میکرد و به خونآشام کاملاً این ایده رو میداد که اون پرنسِ لعنتی واقعاً مثل یک سنگِ آمِتیست میدرخشه!دمِ عمیقی از فرومونهای اون شاهزادهٔ گرگ کوچولوی خوشگل گرفت و برای اولین بار حس کرد که بدنش به طرز عجیبی داره گرم میشه، هر چند که خونآشامها همیشه، دمای بدنشون پایینه!
گلوی خشک شدهش رو با پایین فرستادنِ بزاقش تَر کرد و بلافاصله متوجهٔ سوزشِ مجرای اون ناحیه شد. شاهزاده جئون با همهی مهمانها از جمله رعیتها با مهربونی و لطافت رفتار میکرد، لبخندی روی لبهاش وجود داشت که تهیونگ یک لحظه فکر کرد قرار نیست هیچوقت از روی اون دو تکه گوشتِ براق و مثل سیب ترک بشه. زمانی که بالأخره پسر امگا خیالِ این رو در سرش داشت که دیگه کسی برای احوالپرسی باقی نمونده؛ نگاهِ خیره و سوزانندهای رو روی خودش احساس کرد که انگار برای مدت طولانیای روش متمرکز بود، با گردشِ گردنش؛ تونست خونآشام رو ببینه که بیپروا و با پررویی بهش زل زده و به نظر میرسید قصد نداشت تا اون چشمهای گرسنهش رو از روی اون برداره.شاهزاده انگشتهای بلندش رو توی جیبهای شلوارش فرو برد و با قدمهای بلندی که برداشت، به سرعت خودش رو به کنار اون مادر و پسر رسوند. با دیدن خانم کیم با تبسم شکننده و ظریفی بهش تعظیم کرد، زن با دیدن اینکه همه به پرنس احترام میذارن اما شاهزادهی سرزمین به احترامِ اون خم شد، احساسِ قدرت؛ اعتماد به نفس و افتخار قلب و روحش رو تسخیر کرد.
با نرمی گفت:+خوش اومدید! امیدوارم از مهمونیِ امشب لذت ببرید.
خانم کیم لبخندی بزرگ تحویل پسر داد که باعث شد لبهای نسبتاً حجیمش توی دیدرس قرار بگیرن و بعد تشکر کرد. موهای پرپشت و بلوندِ فر اش رو بالای سر جمع کرده و گیرهی موی یاقوتی گوشهی مو و بالای گوشش فرو کرده بود و بهش جلا میبخشید. تهیونگ کت و شلوارِ سرمهای به تن داشت و کنار سینهی لباس پر شده بود از آویزهای سفید رنگ که در نگاهِ اول به نظر میرسید نقره باشن در حالی که از طلای سفید و کمیاب ساخته شده بودن.
YOU ARE READING
𝖪𝗂𝗌𝗌 𝖮𝖿 𝖬𝗈𝗈𝗇 ✔︎「VK」/「KV」
Fanfiction[بوسهی ماه] [همیشه و از جایی که شاهزاده به یاد داشت؛ بهش گوشزد کرده بودند که نزدیکِ اون جنگل نشه. ولی از اونجایی که پسر سرتق و کنجکاو تر از این حرفها بود، اهمیتی نداده و حالا اونجا بود... در حالی که یک غریبهی جذاب داشت دندونهای نیشش رو بهش نش...