پارت چهارم

657 118 26
                                    

Jungkook
بی حوصله به مدارک زیر دستم خیره بودم و با بی حالی الکی ورق میزدم تا وقتمو بگذرونم
_تهیونگ
×جانم
_میگم چرا انقد بی حوصله شدم
×از من میپرسی؟
_نه
از جام بلند شدم وسمت اتاق مخفی که داخل دفتر بود رفتم، به تهیونگ اشاره کردم تا دکمه رو بزنه اونم با قیافه ای پوکر دکمه زیر میز رو فشار داد و باعث شد قسمتی از دیوار عقب بره و راه رو برام باز کنه
_میرم یکم بخوابم
×باشه، ساعت نه جلسه داریم
_بیدارم کن
×اوک
سری تکون دادم و وارد شدمو سمت تخت رفتم.
دکمه روی پد تختی رو فشار دادم که در بسته شد و باعث شد نفس راحتی بکشم
کت تنم رو در اوردم و روی جا لباسی  کنارم آویزون کردم و خودمو اروم. روی تخت کشوندم.

تا خواستم چشمام رو ببندم گذشته مثل فیلم از جلوی چشمام گذشت.
زمانی که بلک خبر تصادف جیمین رو داد انگار یکی دستشو روی گلوم گذاشته بود و داشت فشار میداد.

(فلش بک هشت سال پیش)

storyteller

با زنگ خوردن تلفن همراهش سریع از توی جیب راستش بیرون آورد و ایکون سبز رو کشید
_چیشد؟
! ایشون ساعاتی قبل با یه پورشه مشکی تصادف میکنن، که فردی به نام کیم جیسو راننده بوده، طرف به دلیل نداشتن گواهینامه سریع از محل حادثه دور میش..

_برو سر اصل مطلب احمق، الان کجاست؟
! بیمارستان مرکزی، بخش مراقبت های ویژه، طبقه دوم، اتاق ۳۲۴..
_در دسترس باش، ممکنه بهت نیاز داشته باشم
! بله چشم قربان
سری گوشی رو قطع کردو سمت بیمارستان راه افتاد
همش خدا خدا میکرد که اتفاق جدی براش نیوفتاده باشه.
پیامی به تهیونگ فرستاد که خودش رو به بیمارستان برسونه

(بیمارستان مرکزی)

خودشو به طرف پله ها کشوند و با سرعت از پله ها بالا رفت.
با رسیدن به طبقه دوم نفس عمیقی کشید و سمت پذیرش رفت
_پارک جیمین، تصادفی
! چه نسبتی با ایشون دارید
_آلفاشم
با اینکه میدونست اتاق چندمه ولی میخواست مطمئن شه.
! اتاق ۳۲۴ بخش مراقبت های ویژه، انتهای راهرو سمت چپ
بدون توجه به دختر پشت میز به سرعت سمت جایی که ادرس داده بود دوید، هرچند میدونست که باید کجا بره.
بعداز عبور از در رو به روش وارد بخش مراقبت های ویژه شد.
با چشماش اعداد روی در هارو نگاه میکرد تا رسید به شمارع مورد نظرش
چشماشو بست و سعی کرد به خودش مسلط باشه، ولی تا خواست در و باز کنه دستی روی شونه هاش نشست
برگشت که با دیدن اقای پارک اخم بی جونی کرد
-اینجا چی میخوای جئون؟
_اومدم جفتم رو ببینم
-متاسفم ولی اون دیگه قرار نیست کسی رو ببینه
و با پوزخند بهش خیره شد و توی دلش به اینکه چقدر احمقه که فکر میکنه جئون کوتاه میاد فکر کرد.
بیخیال چرخید تا درو باز کنه که یهو صدای پارک متوقفش کرد،
-باید با تو و کیم صحبت کنم
_باشه برای بعدا
-مهمه
آلفا هوفی کشید و منتظر بهش خیره شد
_میشنوم
-کیم کجاست
_میا...
×اینجام

ᶜᵒᵐⁱⁿᵍ ᵇᵃᶜᵏOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz