پارت ششم

628 106 17
                                    

Hori.
جیمین دست هاشو توی هم گره زد و با لبخندی که روی لبش بود شروع کرد به حرف زدن.
+اقا یه دختره امگا هست رایحه اش هلویه و تازه فهمیدم اسمش ریماست و مدلینگه، این دختره خیلی بیشعور و بی فرهنگه، چون با همه کارمندای کمپانی مثل یه زیر دست نگاه میکنه، منم عصبی شدم و رفتم تا درموردش به  کیم و جئون بگم، که دیدم منشی اسکلش نیست منم سریع پریدم داخل بگیدددددد با چه صحنه ای رو به روشدممم
&با چه صحنه ای.
+جئون چسبیده بود به میز و کیم هم نیمه برهنه رو به روش وایستاده بود بعد اینا داشتن لب میگرفتن که من مثل یه درخت جوونه زده، پریدم وسط عشق و حالشون.
&تو. کمپانیییییییی
+ارهههه، تازه انقد هات و دلچسب بود

نمیدونم چرا ولی با هر شنیدن کلمه کیم و. جئون تن و بدنم بیشتر میلرزید، با اینکه به دستور اقای پارک نباید هیچکاری میکردم، و فقط اجازه میدادم جئون و. کیم اشتباهات گذشته رو درست کنن، ولی بازم با حس اینکه اون تصادف فاکی بخاطر همون دوتا بوده خونم رو به جوش میاورد

از سرجام بلند شدم و سمت آشپز خونه که میا اونجا بود رفتم
+کجا میریییی هنوز ادامه داره
*تو برای امیلی تعریف کن، من برم کمک میا
+باشه
به ادامه راهم پرداختم و وارد اشپزخونه شدم، میا پشت به من رو به روی سینک ظرفشویی ایستاده بود و داشت بشقاب های ناهار رو آب میکشید.
از پشت بهش نزدیک شدم و دستامو دور کمرش حلقه کردم.
•یا مسی...اممم
ترسیده چرخید سمتم که لبامو روی لباش گذاشتم و خشن شروع کردم به بوسیدنش.
اروم توی بغلم چرخید و خودشو بهم فشرد.
دستمو از کنارش رد کردم و شیر آب رو بستم.
اروم بغلش کردم و کاری کردم پاهاشو دور کمرم حلقه کنه.
اروم بالا بردمش و روی کابینت نشوندمش که دستشو بالا اورد و موهامو چنگ زد، سرشو کمی به طرف چپ خم کرد تا من دسترسی بهتری به دهنش داشته باشم.

توی حس بودم که زمزمه کوتاه و اروم جیمین رید تو همه چی.
+ببین امیلی همچین پوزیشنی بود ولی با این تفاوت که تهیونگ نیمه برهنه بود و جونگکوک فقط به میز تکیه داده بود، متوجه شدی جریان چیه.
&اره، چقد خوبه یه زوج تو خونه داریم تا تمام پوزیشن هارو که برامون ناشناخته است بهمون نشون بدن.
+اره خیلی خوبه.

بعداز یه مک محکم لبامو از لبای میا جدا کردم و به اب دهنمون که چونه میا رو خیس کرده بود خیره شدم.
*میشه تنهامون بزارید؟
+&اره

با بیرون رفتنشون سرمو به میا نزدیک کردم و نزدیک بخ لب هاش زمزمه کردم.
*نمیدونم دارم چیکار میکنم، نمیدونم چی برای جیمین خوبه یا بد، نمیدونم باید بیخیال از کنار این موضوعات بگذرم یا سخت بگیرم...
میا لبخندی زد که باعث شد منم لبخند بزنم براش.
•انقد سختش نکن، بزار هر اتفاقی که میخواد بیوفته، بیوفته، ایندفعه هر اتفاقی برای جیمین بیوفته ما هستیم، ما کنارشیم، مطمئنم انقد باهامون راحته که همه ی حرفای دلشو بهمون بزنه.
*امیدوارم همینطوری باشه که تو میگی
•مطمئنم همینطوره

ᶜᵒᵐⁱⁿᵍ ᵇᵃᶜᵏWhere stories live. Discover now