jimin.
با برخورد بطری آب به شکمم اخی گفتم و روش شکمم خم شدم.
+اخخخخخ... خو. عنتر چرا میزنی
&من میخوام برم باااارررررررر
+ولی من نمیخوام، هانا اینجاست
&اونم میبریم
کمی مکث کرد و با چهره ای گیج بهم خیره شد.
&نمیبریم؟
پوکر بهش خیره شده بودم تا بلکه اون مغز فندقیش به کار بیوفته
&چندسالشه؟
همچنان پوکر بهش خیره شدم و لبامو جمع کردم، یه سری از تاسف براش تکون دادم
+امیدی بهت نیست
با لبای جلو. اومده خودش رو روی تخت انداخت و با صدای نا امیدی گفت
&جیمینی هانا شونزده سالشه بزرگ شده، پس میبریمش بار.
+ببین جون جدت یه امشب رو بیخیال شو، فرداشب قول میدم بریم.
&نمیشه.. من میخوام برم بار.
+میخوای بری بار؟
&اره
+هانا رو خودت راضی کن
و بعد بدون اهمیت به صورت وا رفته اش از اتاق بیرون زدم و سمت اتاق حوری رفتم.
بدون در زدن، درو باز کردم و وارد شدم.
+ما میخوا.... یاااااااااا پشمای کون حورررررییییییی
صحنه ای که رو به روم بود خنده دار ترین صحنه عمرم بود.
میا خم شده بود توی کمد و داشت دنبال لباس میگشت که... حوری داشت به فاکش میداد؟
*پارک جیمین، به نفعته همین الان گورتو گم کنی، کصکش وقت نشناس.خنده ای بلند سر دادم و دستمو روی دلم گذاشتم..
+فانتزی های جالبی داریا..
بعداز کامل کردن حرفم سریع عقب کشیدم و درو بستم.از در اتاق فاصله گرفتم و سمت پله ها راهی شدم.
+هانااااااااا، هاناااااا، هاناااااا هو...
♡جانم؟
نگاهی به اخم کیوتش انداختم و سریع خودمو بهش رسوندم.
+عشخم نظرت چیه بریم یکم بیرون بگردیم هوم؟با تموم شدن حرفم، یهو اخماش باز شدن و جاش لبخندی روی لباش شکل گرفت.
♡میشه به امیلی هم بگی بیاد؟
+من اینجا کشکم؟ میخوایم دوتایی باهم بریم بیرون.
♡اخه..&من میام.
اخمامو توی هم کشیدم و سمت امیلی، که روی پله ها ایستاده بود چرخیدم.
+تو کجا؟
&به تو چه مرتیکه بیشعوربا این حرفش چشمام شد به اندازه یه نعلبکی.
+زنیکه کصکش اصلا جایز نیست جلوی یه بچه از این الفاظ زشت استفاده کنی.چند ثانیه سکوت برقرار شد ک یهو به خودم اومدم.
+منم استفاده کردم نه؟
&♡اره
+مهم نیست خیلی.و بعد بلند شدم و سمت اتاق راه افتادم
+میرم اماده شم.. شماهم بهتره اماده شید تا بریم..
.
.
.
.اتاق پر شده بود از رایحه شیرین قهوه و در کنارش رایحه تلخ نعنا.
آلفا رایحه قهوه اش رو بیشتر ازاد کرد تا آلفای نعناییش ارامش بگیره.
_آلفا. من امگام رو میخوام
هزیون هایی که پسر سر میداد، اتیشی بود روی دل آلفا ولی آلفا باید توی این دوره قوی میموند.
×میدونم بیب، منم میخوامش
تهیونگ دستاشو توی موهای رنگ شب جونگکوک فرو برد و. کمی نوازشون کرد.
×بالاخره میاد پیشمون، فقط یکم دیگه صبر کن
YOU ARE READING
ᶜᵒᵐⁱⁿᵍ ᵇᵃᶜᵏ
Romanceفصل دوم (انتقالی) coming back(بازگشت) جیمین بعداز برگشت به سئول با مشکلاتی همراه بود که زندگی رو براش سخت میکرد. یکی از اون مشکلات تجاوز جفت هاش و باردار شدنش بود. جیمین برای اینکه به زندگی عادی برگرده میخواد جنین رو سقط کنه. ولی با تصادفش همه چ...