پارت هشتم

476 84 28
                                    

jimin.
با برخورد بطری آب به شکمم اخی گفتم و روش شکمم خم شدم.
+اخخخخخ... خو. عنتر چرا میزنی
&من میخوام برم باااارررررررر
+ولی من نمیخوام، هانا اینجاست
&اونم میبریم
کمی مکث کرد و با چهره ای گیج بهم خیره شد.
&نمیبریم؟
پوکر بهش خیره شده بودم تا بلکه اون مغز فندقیش به کار بیوفته
&چندسالشه؟
همچنان پوکر بهش خیره شدم و لبامو جمع کردم، یه سری از تاسف براش تکون دادم
+امیدی بهت نیست
با لبای جلو. اومده خودش رو روی تخت انداخت و با صدای نا امیدی گفت
&جیمینی هانا شونزده سالشه بزرگ شده، پس میبریمش بار.
+ببین جون جدت یه امشب رو بیخیال شو، فرداشب قول میدم بریم.
&نمیشه.. من میخوام برم بار.
+میخوای بری بار؟
&اره
+هانا رو خودت راضی کن
و بعد بدون اهمیت به صورت وا رفته اش از اتاق بیرون زدم و سمت اتاق حوری رفتم.
بدون در زدن، درو باز کردم و وارد شدم.
+ما میخوا.... یاااااااااا پشمای کون حورررررییییییی
صحنه ای که رو به روم بود خنده دار ترین صحنه عمرم بود.
میا خم شده بود توی کمد و داشت دنبال لباس میگشت که... حوری داشت به فاکش میداد؟
*پارک جیمین، به نفعته همین الان گورتو گم کنی، کصکش وقت نشناس.

خنده ای بلند سر دادم و دستمو روی دلم گذاشتم..
+فانتزی های جالبی داریا..
بعداز کامل کردن حرفم سریع عقب کشیدم و درو بستم.

از در اتاق فاصله گرفتم و سمت پله ها راهی شدم.
+هانااااااااا، هاناااااا، هاناااااا هو...
♡جانم؟
نگاهی به اخم کیوتش انداختم و سریع خودمو بهش رسوندم.
+عشخم نظرت چیه بریم یکم بیرون بگردیم هوم؟

با تموم شدن حرفم، یهو اخماش باز شدن و جاش لبخندی روی لباش شکل گرفت.
♡میشه به امیلی هم بگی بیاد؟
+من اینجا کشکم؟ میخوایم دوتایی باهم بریم بیرون.
♡اخه..

&من میام.
اخمامو توی هم کشیدم و سمت امیلی، که روی پله ها ایستاده بود چرخیدم.
+تو کجا؟
&به تو چه مرتیکه بیشعور

با این حرفش چشمام شد به اندازه یه نعلبکی.
+زنیکه کصکش اصلا جایز نیست جلوی یه بچه از این الفاظ زشت استفاده کنی.

چند ثانیه سکوت برقرار شد ک یهو به خودم اومدم.
+منم استفاده کردم نه؟
&♡اره
+مهم نیست خیلی.

و بعد بلند شدم و سمت اتاق راه افتادم
+میرم اماده شم.. شماهم بهتره اماده شید تا بریم.

.
.
.
.
.

اتاق پر شده بود از رایحه شیرین قهوه و در کنارش رایحه تلخ نعنا.
آلفا رایحه قهوه اش رو بیشتر ازاد کرد تا آلفای نعناییش ارامش بگیره.
_آلفا. من امگام رو میخوام
هزیون هایی که پسر سر میداد، اتیشی بود روی دل آلفا ولی آلفا باید توی این دوره قوی میموند.
×میدونم بیب، منم میخوامش
تهیونگ دستاشو توی موهای رنگ شب جونگکوک فرو برد و. کمی نوازشون کرد.
×بالاخره میاد پیشمون، فقط یکم دیگه صبر کن

ᶜᵒᵐⁱⁿᵍ ᵇᵃᶜᵏWhere stories live. Discover now