پارت پنجم

613 113 34
                                    

jimin
با امیلی از اتاق عکاسی بیرون زدیم و سمت کافی شاپ شرکت راه افتادیم
&امشب بریم بار؟
+معلومه که نه
&برو بابا کی به حرف تو گوش میده.
چشمامو توی حدقه چرخوندم و کنارش رو صندلی نشستم.
منو رو برداشتم و فقط یه شیرتوت فرنگی سفارش دادم
و امیلی هم یه آیس لاته و منتظر شدیم تا سفارشمون برسه.
&جیمین من یه کراش جدید زدم
با صورت پوکر به قیافه شادش نگاه کردم
+دوباره؟
&ارههه، تازه روز به روز هم داره جذاب تر و خوشگل تر میشه
+منو میگی؟ میدونستم ولی به من دل نبند من موندگار نیستم
&برو بابا کی از فیس عن تو خوشش میاد اخه
+خفه شو... پس کیو میگی
&خودم... هار هار هار
نگاهمو به سقف دوختم و زیر لب برای شفاش دعا کردم.

با رسیدن سفارشمون سریع نی رو برداشتم و شیر توت فرنگی خوشمزه ام رو مزه کردم.
&یه بچه سه ساله با دیدن شیر توت فرنگی انقد ذوق نمیکنه
انگشت فاکم رو براش بردم بالا و تکونش دادم که یهو صدای هیجانزده اش باعث شد نوشیدنیم توی گلوم گیر کنه
&چرااا تا الان بهش دقت نکرده بودممممم، انگشتای تپل و کوتاهت از انگشتای من کوچولو ترن.

چندتا سرفه زدم و دستمو جلوی دهنم گذاشتم، وقتی فهمید اوضاع خیطه سریع اومد پشت سرم و با تمام توانش مشت میزد به ستون فقراتم
+ن.. نه. الان ق.. طع نخاـ. ع میش.. م
&خفه شو، تو نمیفهمی حالت بده
و بعد محکمتر از قبل مشت های پی در پیش رو، روی کمرم فرود آورد.

وقتی دیدم حالم بهتره سریع دست های مثل خرش رو کنار زدم و نفس عمیقی کشیدم.
&زنده موندنت رو مدیون منی
+اگه در اثر خفگی نمیمردم مطمئن بودم در اثر اسیب دیدن نخاع فلج میشدم.
&الان که سالمی.. پاشو بریم اتاق عکاسی فکر کنم برای تبلیغات برند جدید بهمون نیاز دارن.

+بهمون نیاز ندارن
&چراااا
+چون ما هنوز توی کره جا نیوفتادیم، و اونا اول با مدل های قبلی ادامه میدن، و بعد کم کم روند اشنایی مارو برنامه ریزی میکنن
&شت
+هیس، بی ادب

Jungkook

از جلسه که بیرون زدیم اولین سوالم رو که خیلی خیلی برام مهم بود رو از تهیونگ پرسیدم
_سر قولت هستی دیگه نه؟
×اره هستم.

لبخند محوی زدم و سمت منشی رفتم.
_تا وقتی بهتون خبر ندادم، هیچکس وارد دفتر نمیشه، خانم چوی هیچکس..
؛ چشم آقای جئون
_خوبه.
اروم طوری که منشی نبینه دست تهیونگ رو گرفتم و نوازش کردم.
وارد اتاق که شدیم سریع درو بستم و لبامو روی لباش گذاشتم.
خشن و بدون وقفه میبوسیدم، مهلت نمیدادم حتی نفس بکشه. زبونشو بین لبام گرفتم و مک خیسی زدم.
_لعنتی خیلی شیرینه
مهلت حرف زدن بهش ندادم و دوباره سریع لبامو روی لباش گذاشتم
×اوووممم
دستاشو روی سینه هام گذاشت و سعی کرد به عقب هلم بده.
همین که ازش جدا شدن با نفس نفس گفت
×ب.. بریم اتاق.. مون
_نوچ. میخوام روی میز توت بکوبم
×وات د فاااااااککککککک گوه میخوری
_میدونی که انجامش میدم پس خفه شو
و بعد دوباره لبامو روی لباش گذاشتم، دستمو سمت کت تنش بردم و توی یه حرکت از تنش بیرون کشیدم و گوشه ای انداختم، همونطور که لب پایینش رو مک میزدم و. گاز میگرفتم دکمه های پیراهن سفیدش رو تند تند باز کردم و به سرعت از تنش خارج کردم.
با دستاش به عقب هلم داد که به میز برخورد کردم، ناله نسبتا بلندی کردم که توی دهن شیرینش خفه شد.
تا خواستم باسنش رو چنگ بزنم که یهو در باز شد و رایحه تند رز توی هوا پخش شد.
+باید با ش.... یااااااااااااا مسیحححححححححححححححححححححح، چشماممممممممممممممممم، امیلیییییی نجا...
سریع به خودمون اومدیم، تهیونگ دوید سمتش و توی اتاق کشیدش و درو بست.
×هیششش، اروم باش چته
+امیلی کجاااایییی که ببینی رفیق پاکت از دست رفتتتت
+امیلی کجایی ببینی چشمای پاکش به فاک رفت
+امیلی کجایی ببینی رفیق مظلومت رو میخوان سر ه نیست کننن
+امیلیییییییی....
_امیلی و مرض ساکت شو یه لحظه
با تغییر مود یهوییش و نیشخند زدنش ابروهام بالا پرید
+شما تو موقعیتی نیستید که بهم چیزی بگید.. الان میرم همه جا جار میزنم شما میخواستید تو شرکت سکس کنید

ᶜᵒᵐⁱⁿᵍ ᵇᵃᶜᵏWhere stories live. Discover now